« پارت ۷ »
« پارت ۷ »
تهیونگ: چیشده چرا داری گریه میکنی
دنیز: ه....هیچی....هق
تهیونگ: اگه ولش کن من متاسفم من مست بودم نمیدونستم که دارم چیکار میکنم معذرت میخوام هوفففف حموم کن زود بیا پایین
دنیز: چ....چشم ار....ارباب
« دنیز ویو »
بعد از اینکه حرفش رو زد رفت بیرون
منم یه ده دقیقه بعدش رفتم بیرون و تو کمد یه لباس برداشتم
(عکسش رو میزارم)
رفتم پایین داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام پیچ خورد و افتادم توی بغل یکی وقتی یکم دقت کردم دیدم که توی بغل تهیونگم سریع خودم رو جمع کردم که آبروم نرع خواستم بیام پایین از بغلش که خودشم منو براید استایل بغل کرد منم برای اینکه نیوفتم دستامو دور گردنش حلقه کردم
( پایان دنیز ویو)
تهیونگ: بهتره حواست به خودت باشه یه وقت دستو پاهاتو نشکونی(خنده)
دنیز: ب....ببخشید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرطی نداره🙃❤
تهیونگ: چیشده چرا داری گریه میکنی
دنیز: ه....هیچی....هق
تهیونگ: اگه ولش کن من متاسفم من مست بودم نمیدونستم که دارم چیکار میکنم معذرت میخوام هوفففف حموم کن زود بیا پایین
دنیز: چ....چشم ار....ارباب
« دنیز ویو »
بعد از اینکه حرفش رو زد رفت بیرون
منم یه ده دقیقه بعدش رفتم بیرون و تو کمد یه لباس برداشتم
(عکسش رو میزارم)
رفتم پایین داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام پیچ خورد و افتادم توی بغل یکی وقتی یکم دقت کردم دیدم که توی بغل تهیونگم سریع خودم رو جمع کردم که آبروم نرع خواستم بیام پایین از بغلش که خودشم منو براید استایل بغل کرد منم برای اینکه نیوفتم دستامو دور گردنش حلقه کردم
( پایان دنیز ویو)
تهیونگ: بهتره حواست به خودت باشه یه وقت دستو پاهاتو نشکونی(خنده)
دنیز: ب....ببخشید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرطی نداره🙃❤
۱۸.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.