پارت

« پارت ۸ »
تهیونگ: ولش کن برو میز غذارو بچین مهمون داریم وقتی که اومد برو توی اتاقت
دنیز: چ......چشم ارباب
تهیونگ: وقتایی که کسی نیست لازم نیست که رسمی صحبت کنی
دنیز: چش.....باشه
تهیونگ: طول میکشه عادت کنی حالا برو طولش نده الاناس که برسه
دنیز: باشه
«دنیز ویو»
رفتم میزو چیدمکه صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم و سریع رفتم بالا تو اتاقم نمیدونم چرا گفت برم تو اتاق اما به هر حال رفتم رو تخت نشستم که تهیونگ اومد بالا و توی یه کمد یک شیشه مشروب ورداشت و برد پایین حتی نگاهمم نکرد واقعا که هوففف
«پایان دنیز ویو»
تهیونگ: مشروب میخوری
کوک: آره مرسی
تهیونگ: وایسا
رفتم بالا و به شیشه مشروب آوردم
تهیونگ: خب درمورد فیلیکس بود
کوک: آها خوب آره مینواستم بگم که فیلیکس خودش عضو یه باند مافیای دیگه هم هست و یه چیز دیگه هم هست من هفته ی پیش وقتی که اینجا بود فهمیدم که یکی بهش زنگ میزد
(فلش بک به یک هفته پیش)
فیلیکس: الو بله
ناشناس: ارباب محموله ها آمده هستن فقط مونده که بلیط رو بگیریم
فیلیکس: اون رو خودم حلش میکنم
(زمان حال)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ☆♡☆ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها انگشتام ترکید اما یه پارت دیگه هم میزارم🙃❤
دیدگاه ها (۴)

«پارت ۹» تهیونگ: اصلا از اون انتظار نداشتم بعد دوازده سالکوک...

«اسمات» «پارت ۱۰» دنیز: ب.....ببخشید دست خودم نبودتهیونگ: اش...

« پارت ۷ » تهیونگ: چیشده چرا داری گریه میکنیدنیز: ه....هیچی....

مرسی🙃

برادر بی رحم من 💔🥀🖤💫part 8"ببخشبد بعضی وقتا عصبی میشم دست هو...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط