فیک ۶ عشق در نگاه اول
تهیونگ
بیدار شدم لباسمو پوشیدم و صبحونمو خوردم و رفتم دم دانشگاه لونا یه چند ساعتی منتظر موندم تا زنگشون بخوره
وقتی زنگشون خورد لونا با چند تا دختر با چند تا پسر دیگه داشتن میرفتن بیرون این این منو عصبانی میکرد که لونا کنایه پسر باشه اونم دستشو انداخته بود روی گردن لونا و رفتم پیششون لونا محلم نذاشت دستشو گرفتم بهش گفتم بیا حرف بزنیم اشتباه متوجه شدی برای قضیه دیروز
+ الان وقتش نیست (جدی و سرد
- قول میدم وقتتو نگیرم فقط ۵ دقیقه
+باشه ..روبه دوستاش ... بچهها شما برین من یه روز دیگه میام
تهیونگ دست لونا رو گرفت و بردش داخل ماشین لونا از تهیونگ پرسید که چرا منو بردی داخل ماشینت تهیونگ گفت
- میخوایم بریم یه جایی که هیچکس نباشه با همدیگه صحبت کنیم
+اففف برو
تهیونگ ماشینو روشن کرد و حرکت کردند به سمت ساحل وقتی رسیدن تهیون ماشینا خاموش کرد و پیاده شد و رفت درلونا رو باز کرد
+خودم دست دارم
تهیونگ و لونا رفتن کنار ساحل نشستن و شروع کرد به صحبت کردن
- اومده بودی که مغازه که خوراکی بگیری دختر که داشت منو میبوسید دوست دختر قبلی من بود تو اشتباه متوجه شدی
+ خوب چه ربطی به من داره
- نمیفهمی چرا انقدر دوست دارم
+چی شد
- من دوست دارم چرا هی تو متوجه نمیشی انقدی که من اومدم دانشگاهتون
متوجه نشدی
+ تهیونگ اروم باش داد نزن سرم منم بلدم داد بزنم
- ببخشید حالا میای قرار بزاریم... تو چی به من حس نداری
+ منم یه جورایی دوست دارم اما من نمیتونم مطمئن بشم چون من تا حالا با کسی قرار نداشتم و تا حالا من با یه پسر وارد رابطه نشدم
- میتونی بهم زمان بدی تا خودمو بهت ثابت کنم
+ باشه حالا بیا برگردیم
- فقط یه درخواست دارم میتونم انجامش بدم
+ آره حالا چی هس......
بنده
تهیونگ لباشو روی لبای لونا گذاشت لونا تعجب کرده بود تهیون دید که لونا همراهی نمیکنه مجبور شد از لب پایینیش یه گاز بگیره تازه متوجه شد که گاز از لبش گرفت مجبور شد همراهیش کنه تهیون داشت کم کم دستاشو زیر لباس لونا میبرد که لونا متوجه شد
لونا دست ته یونگ گرفت از تهیونگ جدا شد و بهش گفت بسه دیگه
- باشه حالا قهر نکن بیا بریم
تهیون دست لونا رو گرفت و لونا رو بلند کرد از روی شن تا با همدیگه سوار ماشین شن
سوار شدن ماشینو روشن کرد و برگشتند به سئول.....
کامنت بزارین
بیدار شدم لباسمو پوشیدم و صبحونمو خوردم و رفتم دم دانشگاه لونا یه چند ساعتی منتظر موندم تا زنگشون بخوره
وقتی زنگشون خورد لونا با چند تا دختر با چند تا پسر دیگه داشتن میرفتن بیرون این این منو عصبانی میکرد که لونا کنایه پسر باشه اونم دستشو انداخته بود روی گردن لونا و رفتم پیششون لونا محلم نذاشت دستشو گرفتم بهش گفتم بیا حرف بزنیم اشتباه متوجه شدی برای قضیه دیروز
+ الان وقتش نیست (جدی و سرد
- قول میدم وقتتو نگیرم فقط ۵ دقیقه
+باشه ..روبه دوستاش ... بچهها شما برین من یه روز دیگه میام
تهیونگ دست لونا رو گرفت و بردش داخل ماشین لونا از تهیونگ پرسید که چرا منو بردی داخل ماشینت تهیونگ گفت
- میخوایم بریم یه جایی که هیچکس نباشه با همدیگه صحبت کنیم
+اففف برو
تهیونگ ماشینو روشن کرد و حرکت کردند به سمت ساحل وقتی رسیدن تهیون ماشینا خاموش کرد و پیاده شد و رفت درلونا رو باز کرد
+خودم دست دارم
تهیونگ و لونا رفتن کنار ساحل نشستن و شروع کرد به صحبت کردن
- اومده بودی که مغازه که خوراکی بگیری دختر که داشت منو میبوسید دوست دختر قبلی من بود تو اشتباه متوجه شدی
+ خوب چه ربطی به من داره
- نمیفهمی چرا انقدر دوست دارم
+چی شد
- من دوست دارم چرا هی تو متوجه نمیشی انقدی که من اومدم دانشگاهتون
متوجه نشدی
+ تهیونگ اروم باش داد نزن سرم منم بلدم داد بزنم
- ببخشید حالا میای قرار بزاریم... تو چی به من حس نداری
+ منم یه جورایی دوست دارم اما من نمیتونم مطمئن بشم چون من تا حالا با کسی قرار نداشتم و تا حالا من با یه پسر وارد رابطه نشدم
- میتونی بهم زمان بدی تا خودمو بهت ثابت کنم
+ باشه حالا بیا برگردیم
- فقط یه درخواست دارم میتونم انجامش بدم
+ آره حالا چی هس......
بنده
تهیونگ لباشو روی لبای لونا گذاشت لونا تعجب کرده بود تهیون دید که لونا همراهی نمیکنه مجبور شد از لب پایینیش یه گاز بگیره تازه متوجه شد که گاز از لبش گرفت مجبور شد همراهیش کنه تهیون داشت کم کم دستاشو زیر لباس لونا میبرد که لونا متوجه شد
لونا دست ته یونگ گرفت از تهیونگ جدا شد و بهش گفت بسه دیگه
- باشه حالا قهر نکن بیا بریم
تهیون دست لونا رو گرفت و لونا رو بلند کرد از روی شن تا با همدیگه سوار ماشین شن
سوار شدن ماشینو روشن کرد و برگشتند به سئول.....
کامنت بزارین
۱۳.۴k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.