٨
بنده
وقتی لونا رفت خونه مامان لونا دمپایی به سمت لونا شوت کرد و دمپای خورد داخل چشم لونا
مادر لونا
لونا هنوز خونه نیومد بود من ترسیده بودم هرچی زنگش میزدم گوشیشو جواب نمیاد
بعد از کل کلنجار رفتم با خودم خوابیدم و فردا صبح زنگ لونا زدم
وقتی جواب داد هرچی از دهنم در رفته بود بهش گفتم یه دفعه صدای پسری اومد
بعد از صحبت کردن با همون نمیدونم پسره اسمش هم یادم رفت
اهااا تهیونگ بود
قطع کردن و منتظر لونا شدم وقتی اومد خونه از دستش عصبانی بودم بعد دمپاییمو براش پرت کردم😂🩴
و قشنگ خورد داخل چشمش
آخیش از دستش راحت شدم😐
پایان ویو ننش
بنده
بعد از چند ساعتی چشم سیاه کرده بود گرفت خوابید فردا صبح که بلند شد آماده شد که بره دانشگاه
وقتی درو باز کرد با تهیونگ که کنار ماشین تکیه داده بود مواجه شد
خندش گرفته بود رفت سکته تهیونگ
تهیونگ
وقتی لونا رو رسوندم رفتم خونه و آماده شدم و رفتم شرکت
وقتی کارهای شرکتم تموم شد ساعت ۱۱ بود دیگه همه کارکنان رفته بودند منم دیگه آماده شدم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم خونه از بس خستم بود که سریع روی تخت خوابم برد صبح که بلند شدم ساعت ۵ صبح بود نمیدونم چرا انقدر زود بیدار شدم تصمیم گرفتم که برم یه حموم
بعد از حموم اومدم بیرون دیدم ساعت ۵:۳۰
آماده شدم گفتم الان لونا باید بره دانشگاه دیگه منم برم دنبالش
وقتی اومد باید لباس خوشگلی اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود وقتی منو دیدی خنده ریزی کرد و اومد پیشم
+اینجا چیکار میکنی 😂
-هیچی اومدم دنباله دوست دخترم مشکلی داری
+اووووو بیا بریم تا پسرم نشده
-....
وقتی لونا رفت خونه مامان لونا دمپایی به سمت لونا شوت کرد و دمپای خورد داخل چشم لونا
مادر لونا
لونا هنوز خونه نیومد بود من ترسیده بودم هرچی زنگش میزدم گوشیشو جواب نمیاد
بعد از کل کلنجار رفتم با خودم خوابیدم و فردا صبح زنگ لونا زدم
وقتی جواب داد هرچی از دهنم در رفته بود بهش گفتم یه دفعه صدای پسری اومد
بعد از صحبت کردن با همون نمیدونم پسره اسمش هم یادم رفت
اهااا تهیونگ بود
قطع کردن و منتظر لونا شدم وقتی اومد خونه از دستش عصبانی بودم بعد دمپاییمو براش پرت کردم😂🩴
و قشنگ خورد داخل چشمش
آخیش از دستش راحت شدم😐
پایان ویو ننش
بنده
بعد از چند ساعتی چشم سیاه کرده بود گرفت خوابید فردا صبح که بلند شد آماده شد که بره دانشگاه
وقتی درو باز کرد با تهیونگ که کنار ماشین تکیه داده بود مواجه شد
خندش گرفته بود رفت سکته تهیونگ
تهیونگ
وقتی لونا رو رسوندم رفتم خونه و آماده شدم و رفتم شرکت
وقتی کارهای شرکتم تموم شد ساعت ۱۱ بود دیگه همه کارکنان رفته بودند منم دیگه آماده شدم و رفتم سوار ماشینم شدم و رفتم خونه از بس خستم بود که سریع روی تخت خوابم برد صبح که بلند شدم ساعت ۵ صبح بود نمیدونم چرا انقدر زود بیدار شدم تصمیم گرفتم که برم یه حموم
بعد از حموم اومدم بیرون دیدم ساعت ۵:۳۰
آماده شدم گفتم الان لونا باید بره دانشگاه دیگه منم برم دنبالش
وقتی اومد باید لباس خوشگلی اومد بیرون خیلی خوشگل شده بود وقتی منو دیدی خنده ریزی کرد و اومد پیشم
+اینجا چیکار میکنی 😂
-هیچی اومدم دنباله دوست دخترم مشکلی داری
+اووووو بیا بریم تا پسرم نشده
-....
۱۳.۷k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.