قلبم برای توست p¹⁷
قلبم برای توست p¹⁷
ویو یونا
بچه ها افتادن دنبالم و رفتیم تو کلاس.. همشون بغلم کردن:)
یونگی: کاشکی اونموقع پیشت بودم..
جیهوپ: اره اگه اونجا بودیم نمیزاشتیم این اتفاق بیوفته..
نامجون: بهش فکر نکن یونا.. مهم اینکه الات پیشمونی:)
جین: راست میگه... وایسا ببینم آسیبی که ندیدی؟
لبخندی به جین زدم: نه جین من خوبم مرسی:)
مینهو: کاشکی پیشت بودم یونا...
کیومی ام که فقط گریه میکرد... رفتم بغلش کردم و نگاش کردم
یونا: هی کیومی آروم باش من خوبم خوب؟ نگرانم نباش..
کیومی: باشه اونیی
یونا: مرسی بچه ها خیلی خوشحالم که دارمتون:)
کوک: عا زیادی دارید لوسش میکنیدا:/
یونا: یاا انقدر حسود نباش جونگ کوک..
کوک: من حسود نیستمم
استاد که اومد همه نشستیم و درس و شروع کرد..
*زنگ آخر*
یونا: خدافظ بچه هااا
کوک: وای چقدر خوابم میاددد
یونا: اره دیگه تا صبح بشین پا گیم خوب میشی:/
کوک: اه یونا انقدر غر نزن
یونا: خیلی خوب بابا اعصابم که نداری:/
کوک: خوب خوابم میاد
یونا: منم خوابم میاد:/
کوک: خب الان رفتیم خونه میخوابیم..
یونا: اره..
رسیدیم خونه هر کی رفت اتاق خودش و گرفت خوابید
لباسام و عوض کردم و خودم و پرت کردم رو تختم.. یه نیم ساعت با گوشیم کار کردم بعدش آلارم گزاشتم برا ۴ که بیدار بشم حاضر بشم.. گوشیم گزاشتم رو میز کنار تختم و چشمام و بستم..
*
با صدای آلارمم بیدار شدم.. خوابالود پاشدم رفتم جونگ کوکم صدا کنم حاضر بشه..
یونا: جونگ کوکااا.. پاشو.. باید حاضر شیم..
کوک: حاضر شیم برا چی؟(خوابالود)
یونا: گیجیاا.. برا مهمونی دیگه..
کوک: اهان باشه...
از اتاقش اومدم بیرون و تصمیم گرفتم برم حموم.. یه حموم نیم ساعته رفتم.. رفتم جلو آینه و اول موهام و سشوار کردم بعد صاف کردم و بالا سرم بستم.. چتریام و صاف کردم و ریختم تو صورتم... یه آرایش ملیح دخترونه کردم..
رفتم سمت کمدم و لباسی که دیروز خریده بودم و پوشیدم..
با دیدنش یاد اتفاقات دیروز افتادم که محو از جلو چشمام رد شد.. سرم و گرفتم و چند دقیقه همونجوری موندم تا خوب بشم... رفتم جلو آینه و خودم و مرتب کردم... نگاهم افتاد به گردنم که یذره کبود بود.. ای وای این چرا اینجوری شدهه.. کرم پودر برداشتم و زدم روش.. خب بهتر شد..
عطر بوی شیرینم و زدم...کیف مشکیم و کفش مشکی لژ دارم و برداشتم و رفتم پایین..
یونا: کوک بیا دیگههه
با بوی عطر تلخش برگشتم و دیدم اومده.. به به اصلا اوفففف... بچم خوشتیپ شده بودا:))
یونا: ماشالااا میخوای دل ببری با این تیپت هااا
کوک: تو چی؟
یونا: میدونی که من رو نمیدم
کوک: بله میدونم.. توئم میدونی که منم رو نمیدم
یونا: بلههه
کوک: بریم لیدی؟؟
یونا: بریم مستر..
سوار ماشین شدیم.. دستم و بردم سمت ظبط و یه آهنگ قشنگ گزاشتم که تا برسیم سرگرم باشیم:)
کوک: یونا پیاده شو همینجا وایسا تا من ماشین و پارک کنم و بیام..
یونا: اوکی..
پیاده شدم و همونجا وایسادم تا کوک بیاد. نگاهی به ساعتم انداختم(۵:۴۰) بود.. نگاهی به ساختمونش کردم.. قشنگ بود نمای کلیش:) اما حیف که کوچیک بود... توماسم آدمی که دم به دقیقه مهمونی میگیره به نظرم خونه بزرگتر براش بهتر بود.. غرق در افکارم بودم که با صدای کوک به خودم اومدم
کوک: بریم نونا؟
یونا: بریم اوپا:)
بازوی کوک و گرفتم و وارد سالنش شدیم.. با اینکه هنوز ساعت مهمونی شروع نشده بود ولی خیلیا اومده بودن
با چشمام دنبال بچه ها گشتم..
یونا: جونگ کوک ببین میتونی بچه هارو پیدا کنی؟؟
کوک: نمیبینمشون..
داشتیم دنبالشون میگشتیم که توماس اومد سمتون.. بهم لبخندی زد
توماس: سلام یونا سلام جونگ کوک خیلی خوش اومدین
یونا: سلام توماس.. مرسی
کوک: سلام.. مرسی..
توماس: مثل همیشه زیبا یونا:)
لبخندی بهش زدم
یونا: ممنونم..
توماس: توئم مثل همیشه جذاب و خوشتیپ کوک..
کوک: ممنون توماس توئم خوشتیپی..
توماس: ممنون.. دنبال کسی میگردید؟
یونا: اره بچه هارو ندیدی؟
توماس: بچه ها؟
کوک: اره دیگه یونگی و نامجون و جیمین و...
توماس: اهان اونا اونطرفن
یونا: باشه مرسی توماس
توماس: خوش بگذره..
____________________
سلام خدمت کیوتا های خودممم😍 چطورید خوبید؟ میدونم یه مدت نبودم و واقعا هم بابتش متاسفم
بخاطر امتحانا وقت سر خاروندن نداشتم
جبران میکنم براتون گوگولی هام🥺❤️
لایکا زیاد بشه شب هم براتون پارت میزارممم:))
ویو یونا
بچه ها افتادن دنبالم و رفتیم تو کلاس.. همشون بغلم کردن:)
یونگی: کاشکی اونموقع پیشت بودم..
جیهوپ: اره اگه اونجا بودیم نمیزاشتیم این اتفاق بیوفته..
نامجون: بهش فکر نکن یونا.. مهم اینکه الات پیشمونی:)
جین: راست میگه... وایسا ببینم آسیبی که ندیدی؟
لبخندی به جین زدم: نه جین من خوبم مرسی:)
مینهو: کاشکی پیشت بودم یونا...
کیومی ام که فقط گریه میکرد... رفتم بغلش کردم و نگاش کردم
یونا: هی کیومی آروم باش من خوبم خوب؟ نگرانم نباش..
کیومی: باشه اونیی
یونا: مرسی بچه ها خیلی خوشحالم که دارمتون:)
کوک: عا زیادی دارید لوسش میکنیدا:/
یونا: یاا انقدر حسود نباش جونگ کوک..
کوک: من حسود نیستمم
استاد که اومد همه نشستیم و درس و شروع کرد..
*زنگ آخر*
یونا: خدافظ بچه هااا
کوک: وای چقدر خوابم میاددد
یونا: اره دیگه تا صبح بشین پا گیم خوب میشی:/
کوک: اه یونا انقدر غر نزن
یونا: خیلی خوب بابا اعصابم که نداری:/
کوک: خوب خوابم میاد
یونا: منم خوابم میاد:/
کوک: خب الان رفتیم خونه میخوابیم..
یونا: اره..
رسیدیم خونه هر کی رفت اتاق خودش و گرفت خوابید
لباسام و عوض کردم و خودم و پرت کردم رو تختم.. یه نیم ساعت با گوشیم کار کردم بعدش آلارم گزاشتم برا ۴ که بیدار بشم حاضر بشم.. گوشیم گزاشتم رو میز کنار تختم و چشمام و بستم..
*
با صدای آلارمم بیدار شدم.. خوابالود پاشدم رفتم جونگ کوکم صدا کنم حاضر بشه..
یونا: جونگ کوکااا.. پاشو.. باید حاضر شیم..
کوک: حاضر شیم برا چی؟(خوابالود)
یونا: گیجیاا.. برا مهمونی دیگه..
کوک: اهان باشه...
از اتاقش اومدم بیرون و تصمیم گرفتم برم حموم.. یه حموم نیم ساعته رفتم.. رفتم جلو آینه و اول موهام و سشوار کردم بعد صاف کردم و بالا سرم بستم.. چتریام و صاف کردم و ریختم تو صورتم... یه آرایش ملیح دخترونه کردم..
رفتم سمت کمدم و لباسی که دیروز خریده بودم و پوشیدم..
با دیدنش یاد اتفاقات دیروز افتادم که محو از جلو چشمام رد شد.. سرم و گرفتم و چند دقیقه همونجوری موندم تا خوب بشم... رفتم جلو آینه و خودم و مرتب کردم... نگاهم افتاد به گردنم که یذره کبود بود.. ای وای این چرا اینجوری شدهه.. کرم پودر برداشتم و زدم روش.. خب بهتر شد..
عطر بوی شیرینم و زدم...کیف مشکیم و کفش مشکی لژ دارم و برداشتم و رفتم پایین..
یونا: کوک بیا دیگههه
با بوی عطر تلخش برگشتم و دیدم اومده.. به به اصلا اوفففف... بچم خوشتیپ شده بودا:))
یونا: ماشالااا میخوای دل ببری با این تیپت هااا
کوک: تو چی؟
یونا: میدونی که من رو نمیدم
کوک: بله میدونم.. توئم میدونی که منم رو نمیدم
یونا: بلههه
کوک: بریم لیدی؟؟
یونا: بریم مستر..
سوار ماشین شدیم.. دستم و بردم سمت ظبط و یه آهنگ قشنگ گزاشتم که تا برسیم سرگرم باشیم:)
کوک: یونا پیاده شو همینجا وایسا تا من ماشین و پارک کنم و بیام..
یونا: اوکی..
پیاده شدم و همونجا وایسادم تا کوک بیاد. نگاهی به ساعتم انداختم(۵:۴۰) بود.. نگاهی به ساختمونش کردم.. قشنگ بود نمای کلیش:) اما حیف که کوچیک بود... توماسم آدمی که دم به دقیقه مهمونی میگیره به نظرم خونه بزرگتر براش بهتر بود.. غرق در افکارم بودم که با صدای کوک به خودم اومدم
کوک: بریم نونا؟
یونا: بریم اوپا:)
بازوی کوک و گرفتم و وارد سالنش شدیم.. با اینکه هنوز ساعت مهمونی شروع نشده بود ولی خیلیا اومده بودن
با چشمام دنبال بچه ها گشتم..
یونا: جونگ کوک ببین میتونی بچه هارو پیدا کنی؟؟
کوک: نمیبینمشون..
داشتیم دنبالشون میگشتیم که توماس اومد سمتون.. بهم لبخندی زد
توماس: سلام یونا سلام جونگ کوک خیلی خوش اومدین
یونا: سلام توماس.. مرسی
کوک: سلام.. مرسی..
توماس: مثل همیشه زیبا یونا:)
لبخندی بهش زدم
یونا: ممنونم..
توماس: توئم مثل همیشه جذاب و خوشتیپ کوک..
کوک: ممنون توماس توئم خوشتیپی..
توماس: ممنون.. دنبال کسی میگردید؟
یونا: اره بچه هارو ندیدی؟
توماس: بچه ها؟
کوک: اره دیگه یونگی و نامجون و جیمین و...
توماس: اهان اونا اونطرفن
یونا: باشه مرسی توماس
توماس: خوش بگذره..
____________________
سلام خدمت کیوتا های خودممم😍 چطورید خوبید؟ میدونم یه مدت نبودم و واقعا هم بابتش متاسفم
بخاطر امتحانا وقت سر خاروندن نداشتم
جبران میکنم براتون گوگولی هام🥺❤️
لایکا زیاد بشه شب هم براتون پارت میزارممم:))
۸.۳k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.