قلبم برای توست p¹⁶
قلبم برای توست p¹⁶
کوک: بچه ها موافق فیلم دیدن هستین
یونا: ارهه
جیمین: اره ببینیم.
یونا: کوک برو از تو سوپر چیبس بیار هایپم تو یخچال داریم..
کوک: باشه تو فیلم و بزار من الان میام..
یونا: اوکی
فیلم و گزاشتم و کوکم با خوراکی ها اومد نشست..
۱ساعت فیلم که گذشت اشکم در اومد.. خیلی غمگین بود..
یونا: چرا نگفتی غمگینه.. هق
کوک: خب من نمیدونستم
یونا: عررر چرا پسره مردد😭 گناه داشتت
جیمین: یونا آروم باش
یونا: چجوری آروم باشم دختره عشقش مرد بدبختت
کوک: حالا تو چرا داری گریه میکنی؟
یونا: تو درک نمیکنی یه دختر احساسی و😭
*یک ساعت بعد*
یونا: چقدر غمگین بود:(
جیمین: اره ولی توئم سنگ تموم گزاشتیا براشون راضی نبودن انقدر گریه کنی..
یدونه زدم تو بازوی جیمین یدونه زدم تو بازوی کوک
کوک: اخ چرا من و میزنی؟
یونا: چون خندیدی
جیمین نخنددد
جیمین: اوکی ببخشید..
یونا: پاشید جمع کنید برید بخوابید فردا باید بریم مدرسه..
کوک: تو برو بخواب مائم حالا میخوابیم
یونا: باشه به من چه اصلا.. ولی فردا خواب بمونید به من ربطی نداره..
جیمین: نه نمیمونیم خیالت جمع.
یونا: اوکی باش.. شب بخیر
کوک و جیمین: شب بخیر
ویو یونا
صبح با صدای آلارمم بیدار شدم.. اول رفتم دست شویی و صورتم و شستم.. بعدم رفتم پایین..
نگاهی به حال انداختم که باعث شد از خنده بترکم.. جیمین و کوک عین عاشق و معشوقا هم و بغل کرده بودن و خوابیده بودن😂 سریع ازشون یه عکس گرفتم که مدرک داشته باشم بعدا لازمم میشد.. رفتم تو آشپز خونه وسایل صبحانه و گزاشتم رو میز.. آب جوش گزاشتم و قهوه درست کردم.. صبحونه که آماده شد رفتم تا پسرارو بیدار کنم
یونا: جیمینااا، جونگ کوکااا بیدار شید...
دیدم بیدار نمیشم بالشت پرت کردم تو سرشون
که منگ چشاشون و باز کردن
یونا: میگم پاشید الان دیر میرسیممم
جیمین: اوکی اوکی پاشدیم..
یونا: تا ۱۰ دقیقه دیگه دست و صورت شسته تو آشپزخونه باشید
جیمین: کوک پاشو صبح شده...
کوک: اهه.. پاشدم بابا..
جیمین رفت دست و صورتش و شست و اومد نشست جونگ کوک بعد ۵ دقیقه اومد
جیمین: صبح بخیر یونا:)
یونا: صبح بخیر جیمینا.
جونگ کوک: صبح بخیر
یونا: صبح بخیر کوک.. بخورید که دیر شد..
جونگ کوک: پس شیر موزم کو؟
یونا: تموم شده:/
کوک: چیی؟؟ ینی چی؟؟ من شیر موز میخوامم
جیمین: بشین صبحونت و بخور داشتیم میرفتیم میخری بابا:/
جونگ کوک: اوکی ولی من الان میخوام:/
یونا: جونگ کوک من الان از کجا برات شیر موز بیارم هان؟!
کوک: باشه بابا ببخشید..
یک ربع بعد همه صبحونه خوردیم و رفتیم که حاضر بشیم
موهام و شونه کردم و دم اسبی بستم.. چتریام و صاف کردم و ریختم تو پیشونیم.. یه تینت صورتی کمرنگ و ریمل و کرم زدم.. یه تونیک سفید ساده پوشیدم و روش یه ژاکت بدون آستین سفید مشکی با دامن مشکی پوشیدم و کیفم و برداشتم و رفتم پایین.. جیمین یه تیشرت سفید با یه بلیز آبی کمرنگ روش پوشیده بود با شلوار جین آبی سورمه ای.
یونا: جیمین کوک هنوز حاضر نشده؟
جیمین نگاهی بهم انداخت و لبخند زد:)
جیمین: گفت الان میاد..
کوک: بریم؟
جونگ کوک یه هودی زرد و شلوار جین آبی پوشیده بود.. وای که چقدر خوشتیپن اینااا😍
سه تایی کفشامون و پوشیدیم و راه افتادیم سمت مدرسه..
مدرسمون چون نزدیک بود پیاده میرفتین(گایز اگه زیبای حقیقی و دیدین دبیرستانشون مثل همون تو فیلمه)
تو راه جونگ کوک رفت برا خودش شیر موز خرید
یونا: جونگ کوک چه خبره؟؟ ۵ تا اخههه؟؟
کوک: کم میاد...
جیمین: بچه ها بیاید دیر شداااا
وقتی رسیدیم مدرسه یهو کل بچه ها دویدن طرفم.. کیومی و مینهو با گریه پریدن بغلم.. یا خدا چی شده باز؟!
یونا: دخترا خفه شدم..
از بغلم در اومدن... کیومی با هق هق لب زد
کیومی: بگردم برات یونا.. حتما ترسیده بودی..
یونا: چی.. برا...
که نگاهم افتاد به جیمین.. جیمین ترسیده نگام کرد و عقب عقب راه رفت
جیمین: بخدا من بی تقصیرم خودشون اصرار کردن..
یونا: جیمین میکشمتتت
افتادم دنبالش که فرار کرد...
یونا: منکه بالاخره تورو میبینم...
___________
پارت جدید خدمتتون🥺💗
گایز من بخاطر امتحانا شاید نتونم پارت بزارم تا چند هفته اما سعی میکنم براتون بزارم
لطفا حمایت کنید💜
لایک و کامنت یادتون نره🍓❤️
کوک: بچه ها موافق فیلم دیدن هستین
یونا: ارهه
جیمین: اره ببینیم.
یونا: کوک برو از تو سوپر چیبس بیار هایپم تو یخچال داریم..
کوک: باشه تو فیلم و بزار من الان میام..
یونا: اوکی
فیلم و گزاشتم و کوکم با خوراکی ها اومد نشست..
۱ساعت فیلم که گذشت اشکم در اومد.. خیلی غمگین بود..
یونا: چرا نگفتی غمگینه.. هق
کوک: خب من نمیدونستم
یونا: عررر چرا پسره مردد😭 گناه داشتت
جیمین: یونا آروم باش
یونا: چجوری آروم باشم دختره عشقش مرد بدبختت
کوک: حالا تو چرا داری گریه میکنی؟
یونا: تو درک نمیکنی یه دختر احساسی و😭
*یک ساعت بعد*
یونا: چقدر غمگین بود:(
جیمین: اره ولی توئم سنگ تموم گزاشتیا براشون راضی نبودن انقدر گریه کنی..
یدونه زدم تو بازوی جیمین یدونه زدم تو بازوی کوک
کوک: اخ چرا من و میزنی؟
یونا: چون خندیدی
جیمین نخنددد
جیمین: اوکی ببخشید..
یونا: پاشید جمع کنید برید بخوابید فردا باید بریم مدرسه..
کوک: تو برو بخواب مائم حالا میخوابیم
یونا: باشه به من چه اصلا.. ولی فردا خواب بمونید به من ربطی نداره..
جیمین: نه نمیمونیم خیالت جمع.
یونا: اوکی باش.. شب بخیر
کوک و جیمین: شب بخیر
ویو یونا
صبح با صدای آلارمم بیدار شدم.. اول رفتم دست شویی و صورتم و شستم.. بعدم رفتم پایین..
نگاهی به حال انداختم که باعث شد از خنده بترکم.. جیمین و کوک عین عاشق و معشوقا هم و بغل کرده بودن و خوابیده بودن😂 سریع ازشون یه عکس گرفتم که مدرک داشته باشم بعدا لازمم میشد.. رفتم تو آشپز خونه وسایل صبحانه و گزاشتم رو میز.. آب جوش گزاشتم و قهوه درست کردم.. صبحونه که آماده شد رفتم تا پسرارو بیدار کنم
یونا: جیمینااا، جونگ کوکااا بیدار شید...
دیدم بیدار نمیشم بالشت پرت کردم تو سرشون
که منگ چشاشون و باز کردن
یونا: میگم پاشید الان دیر میرسیممم
جیمین: اوکی اوکی پاشدیم..
یونا: تا ۱۰ دقیقه دیگه دست و صورت شسته تو آشپزخونه باشید
جیمین: کوک پاشو صبح شده...
کوک: اهه.. پاشدم بابا..
جیمین رفت دست و صورتش و شست و اومد نشست جونگ کوک بعد ۵ دقیقه اومد
جیمین: صبح بخیر یونا:)
یونا: صبح بخیر جیمینا.
جونگ کوک: صبح بخیر
یونا: صبح بخیر کوک.. بخورید که دیر شد..
جونگ کوک: پس شیر موزم کو؟
یونا: تموم شده:/
کوک: چیی؟؟ ینی چی؟؟ من شیر موز میخوامم
جیمین: بشین صبحونت و بخور داشتیم میرفتیم میخری بابا:/
جونگ کوک: اوکی ولی من الان میخوام:/
یونا: جونگ کوک من الان از کجا برات شیر موز بیارم هان؟!
کوک: باشه بابا ببخشید..
یک ربع بعد همه صبحونه خوردیم و رفتیم که حاضر بشیم
موهام و شونه کردم و دم اسبی بستم.. چتریام و صاف کردم و ریختم تو پیشونیم.. یه تینت صورتی کمرنگ و ریمل و کرم زدم.. یه تونیک سفید ساده پوشیدم و روش یه ژاکت بدون آستین سفید مشکی با دامن مشکی پوشیدم و کیفم و برداشتم و رفتم پایین.. جیمین یه تیشرت سفید با یه بلیز آبی کمرنگ روش پوشیده بود با شلوار جین آبی سورمه ای.
یونا: جیمین کوک هنوز حاضر نشده؟
جیمین نگاهی بهم انداخت و لبخند زد:)
جیمین: گفت الان میاد..
کوک: بریم؟
جونگ کوک یه هودی زرد و شلوار جین آبی پوشیده بود.. وای که چقدر خوشتیپن اینااا😍
سه تایی کفشامون و پوشیدیم و راه افتادیم سمت مدرسه..
مدرسمون چون نزدیک بود پیاده میرفتین(گایز اگه زیبای حقیقی و دیدین دبیرستانشون مثل همون تو فیلمه)
تو راه جونگ کوک رفت برا خودش شیر موز خرید
یونا: جونگ کوک چه خبره؟؟ ۵ تا اخههه؟؟
کوک: کم میاد...
جیمین: بچه ها بیاید دیر شداااا
وقتی رسیدیم مدرسه یهو کل بچه ها دویدن طرفم.. کیومی و مینهو با گریه پریدن بغلم.. یا خدا چی شده باز؟!
یونا: دخترا خفه شدم..
از بغلم در اومدن... کیومی با هق هق لب زد
کیومی: بگردم برات یونا.. حتما ترسیده بودی..
یونا: چی.. برا...
که نگاهم افتاد به جیمین.. جیمین ترسیده نگام کرد و عقب عقب راه رفت
جیمین: بخدا من بی تقصیرم خودشون اصرار کردن..
یونا: جیمین میکشمتتت
افتادم دنبالش که فرار کرد...
یونا: منکه بالاخره تورو میبینم...
___________
پارت جدید خدمتتون🥺💗
گایز من بخاطر امتحانا شاید نتونم پارت بزارم تا چند هفته اما سعی میکنم براتون بزارم
لطفا حمایت کنید💜
لایک و کامنت یادتون نره🍓❤️
۱۱.۵k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.