💜 تک پارتی هیونجین💜
💜 تک پارتی هیونجین💜
# ملکه قلبم میشی؟؟
اسلاید ۲ لباس و وسایل ا/ت
اسلاید ۳ لباس هیونجین
هیونجین ویو
منو ا/'ت الان چهار ساله دوستیم اون منو مثل برادرش می دونه ولی من عاشقشم چهار شاله مخفیانه دوستش دارم هربار سعی کردم بهش بگم عاشقتم پشیمون شدم چون می ترسیدم که همین دوستی ساده هم از بین بره دیگع نتونم ببینمش و از دور مثل یک الهه بپرستمش می ترسم اگه بهش بگم واقعا چه حسی بهش دارم ازم متنفر بشه امشب تولدشه می خوام دلم رو بزنم به دریا و احساسم رو بهش بگم حتی اگه بگه منو نمی خواد یا دوسم نداره حداقل بعدا از اینکه چرا بهش نگفتم دوسش دارم اگه ردم بشم پشیمون نمیشم هیج وقت ناراحت نمیشم.
ا/ت: تقریبا دو سه ماهی شده به هیون علاقه پیدا کردم دیگه نمی تونم بیشتر از این دووم بیارم می خوام بهش بگم دوسش دارم و چه زمانی بهتر از امشب که تولدمه بهش میگم فقط امیدوارم دوست دختر نداشته باشه درسته که خیلی وقته می شناسمش ولی هیچ وقت در مورد این موضوع کنحکاوی نکردم و ازش چیزی نپرسیدم شاید چون خجالت می کشیدم یا می ترسیدم
( دو ساعت بعد ساعت ۹ خونه )
ا/ت: اینم از این تموم شدددد بالاخره بعد از دو ساعت ارایش کردن اون چیزی شد که می خواستم خیلی خوشگل شده بودم مطمئنم اگه هیون منو ببینه عاشقم میشه
( تق تق )
ا/ت: بله بفرمایید!!
هیونجین: اعهه ا/ت پس کجا موندی دو ساعته یک ارایش ......
هیونجین ویو
( تو ذهنش )
تا دیدمش این قلب لعنتی بی جنبه ام شروع کرد محکم کوبیدن به قفسه سینم نمی تونستم باور کنم چیزی که رو که میدیدم انگار توی رویا بودم خیلی خوشگل شده بود مثل حوری های بهشتی بود همینقدر زیبا و فریبنده مخصوصا اون چشمای شکلاتیش که تیر خلاص رو زده بود واقعا زیبا بود ولی افسوس کع این زیبایی متعلق به من نیست
ا/ت: هیون هیوننننن
هیونجین: ها؟ اها بله؟؟
ا/ت: کجایی دو ساعته دارم صدات می کنم
هیونجین: اینجام اینجام
ا/ت: چطور شدم خوبه؟؟ خوشگلم؟؟
هیونجین: ا.اره خوبه بد نیست
ا/ت: چییییی؟؟ بد نیست؟؟ ای ای بی احساس بریم که دیر شد
هیونجین: اوک بریم
# ملکه قلبم میشی؟؟
اسلاید ۲ لباس و وسایل ا/ت
اسلاید ۳ لباس هیونجین
هیونجین ویو
منو ا/'ت الان چهار ساله دوستیم اون منو مثل برادرش می دونه ولی من عاشقشم چهار شاله مخفیانه دوستش دارم هربار سعی کردم بهش بگم عاشقتم پشیمون شدم چون می ترسیدم که همین دوستی ساده هم از بین بره دیگع نتونم ببینمش و از دور مثل یک الهه بپرستمش می ترسم اگه بهش بگم واقعا چه حسی بهش دارم ازم متنفر بشه امشب تولدشه می خوام دلم رو بزنم به دریا و احساسم رو بهش بگم حتی اگه بگه منو نمی خواد یا دوسم نداره حداقل بعدا از اینکه چرا بهش نگفتم دوسش دارم اگه ردم بشم پشیمون نمیشم هیج وقت ناراحت نمیشم.
ا/ت: تقریبا دو سه ماهی شده به هیون علاقه پیدا کردم دیگه نمی تونم بیشتر از این دووم بیارم می خوام بهش بگم دوسش دارم و چه زمانی بهتر از امشب که تولدمه بهش میگم فقط امیدوارم دوست دختر نداشته باشه درسته که خیلی وقته می شناسمش ولی هیچ وقت در مورد این موضوع کنحکاوی نکردم و ازش چیزی نپرسیدم شاید چون خجالت می کشیدم یا می ترسیدم
( دو ساعت بعد ساعت ۹ خونه )
ا/ت: اینم از این تموم شدددد بالاخره بعد از دو ساعت ارایش کردن اون چیزی شد که می خواستم خیلی خوشگل شده بودم مطمئنم اگه هیون منو ببینه عاشقم میشه
( تق تق )
ا/ت: بله بفرمایید!!
هیونجین: اعهه ا/ت پس کجا موندی دو ساعته یک ارایش ......
هیونجین ویو
( تو ذهنش )
تا دیدمش این قلب لعنتی بی جنبه ام شروع کرد محکم کوبیدن به قفسه سینم نمی تونستم باور کنم چیزی که رو که میدیدم انگار توی رویا بودم خیلی خوشگل شده بود مثل حوری های بهشتی بود همینقدر زیبا و فریبنده مخصوصا اون چشمای شکلاتیش که تیر خلاص رو زده بود واقعا زیبا بود ولی افسوس کع این زیبایی متعلق به من نیست
ا/ت: هیون هیوننننن
هیونجین: ها؟ اها بله؟؟
ا/ت: کجایی دو ساعته دارم صدات می کنم
هیونجین: اینجام اینجام
ا/ت: چطور شدم خوبه؟؟ خوشگلم؟؟
هیونجین: ا.اره خوبه بد نیست
ا/ت: چییییی؟؟ بد نیست؟؟ ای ای بی احساس بریم که دیر شد
هیونجین: اوک بریم
۱۴.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.