دو پارتی
دو پارتی
°وقتی باهاش لج کرده بودی°
(ویو ات )
صبح با سر درد از خواب بیدار شدم رفتم تو آینه خودمو دیدم چشمام گود افتاده بود آه همش بخاطر دیشبه
(فلش بک به دیشب )
(ویو ات)
داشتم آماده میشدم بریم تولد دوست یونگی یه لباس مناسب پوشیدم و موهام رو حالت دادم
یونگی: ات آماده ای
ات: اره اره دارم میام بریم
(پرش زمانی به تولد )
(ویو ات )
رفتیم یه صندلی پیدا کردیم نشستیم یونگی بهم گفت
یونگی :بیبی من برم پیش دوستام یه دقیقه
ات :باش ولی زود بیا
یونگی: اوکی
(ویو ات )
یونگی رفت پیش دوستاش منم تنها یه جا نشسته بودم که یه دختره ای اومد کنارم نشست
جیا :سلام خوبی من جیا ام
ات: اوهوم منم اتم خوشبختم
جیا: تنهایی
ات :نه شوهرم رفته پیش دوستاش
جیا: منم تو شوهرت تو کدوم میزه
ات :اونجا( به میز اشاره میکنه )
جیا :کدومشونه
ات: اونی که شبیه گربس
جیا: اها راس میگی چقدر شبیه گربس
ات :مال تو کجاست
جیا: مال من روبرو شوهرت نشسته
ات :اها
(ویو ات )
جیا رفت دوتا لیوان با یه مشروب آورد اومد نشست ریخت تو لیوان و داد بهم
ات: مرسی
(بعد از نیم ساعت )
(ویو ات )
هر چی صبر کردم دیدم یونگی نمیاد آه مگه داره چیکار میکنه رفتم سر میزشون دیدم نیست از دوستاش پرسیدم کجا رفته گفتن حتما دستشويیه رفتم دیدم اره داشت دست و صورتشو میشست که یه دختره یقه شو گرفت و بوسیدش هیچ واکنشی نشون نمیداد تا منو دید دختره رو پرت کرد اونور
یونگی: ات وایسا
ات :خفههه شو فقط( بغض سگی)
یونگی :ات یه لحظه گوش بده
ات: ساکت شو( گریه داد )
(ویو یونگی)
یه زره مست کرده بودم رفتم دستو و صورتم رو بشورم که یهو یه دختره اومد منو بوسید چون مست بودم فکر کردم اته ولی یه زره به خودم اومدم دیدم یکی دختره ی دیگس یه نگاه به دور و برم انداختم دیدم ات داره میره سریع رفتم دنبالش که باهاش حرف بزنم ولی به حرفم گوش نمیداد و رفت سوار یه تاکسی شد و رفت
(ویو ات )
رسیدم خونه یه دوش گرفتم که حالم بهتر بشه رو تخت نشسته بودم که دوباره یاد اون اتفاق افتادم آنقدر گریه کردم تا خوابم برد
(پرش زمانی به حال )
ات :هه تلافی میکنم
(ویو ات )
به دوستم یونا زنگ زدم که امشب بریم بار گفت اوکیهه رفتم سمت کمدم آنقدر گشتم تا باز ترین لباسمو رو پیدا کردم میدونم که به احتمال زیاد قراره به چوخ برم ولی ولش کی اهمیت میده تازه امشب هم یونگی دیر میاد خونه
(پرش زمانی به ساعت ۹ شب )
(ویو ات )
لباسام رو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم و راه افتادم بعد از نیم ساعت رسیدم به بار رفتم تو بوی سیگار و الکل خیلی میومد رفتم جلو یونا رو دیدم پیشش نشستم خیلی تعجب کرده بود
یونا: ات خودتی
ات: نه عممه
یونا :میدونی اگه یونگی بفهمه
ات :میدونم میدونم ولش کن حالا
گارسون :اومد دمه میزمون سفارشمونو گرفت و رفت
(بعد از ۵ مین )
گارسون: بفرمایید
(ویو یونگی)
وقتی رفتم خونه دیدم ات خوابیده گونش رو بوسیدم و رفتم بغلش خوابیدم آخه صبح زود باید میرفتم کمپانی بلید تا دیر وقت میموندم سعی کردم زود تر تموم کنم کار هامو تو راه خونه بودم که وایسادم یه گل و شکلات برای ات گرفتم ۱۰ و نیم بود رسیدم خونه در رو باز کردم ات رو صدا زدم ولی کسی جواب نداد رفتم لوکیشن گوشیشو چک کردم دیدم توی باره
یونگی :اوه اوه انگار امشب قراره تو دلت یه توله بکارم
°وقتی باهاش لج کرده بودی°
(ویو ات )
صبح با سر درد از خواب بیدار شدم رفتم تو آینه خودمو دیدم چشمام گود افتاده بود آه همش بخاطر دیشبه
(فلش بک به دیشب )
(ویو ات)
داشتم آماده میشدم بریم تولد دوست یونگی یه لباس مناسب پوشیدم و موهام رو حالت دادم
یونگی: ات آماده ای
ات: اره اره دارم میام بریم
(پرش زمانی به تولد )
(ویو ات )
رفتیم یه صندلی پیدا کردیم نشستیم یونگی بهم گفت
یونگی :بیبی من برم پیش دوستام یه دقیقه
ات :باش ولی زود بیا
یونگی: اوکی
(ویو ات )
یونگی رفت پیش دوستاش منم تنها یه جا نشسته بودم که یه دختره ای اومد کنارم نشست
جیا :سلام خوبی من جیا ام
ات: اوهوم منم اتم خوشبختم
جیا: تنهایی
ات :نه شوهرم رفته پیش دوستاش
جیا: منم تو شوهرت تو کدوم میزه
ات :اونجا( به میز اشاره میکنه )
جیا :کدومشونه
ات: اونی که شبیه گربس
جیا: اها راس میگی چقدر شبیه گربس
ات :مال تو کجاست
جیا: مال من روبرو شوهرت نشسته
ات :اها
(ویو ات )
جیا رفت دوتا لیوان با یه مشروب آورد اومد نشست ریخت تو لیوان و داد بهم
ات: مرسی
(بعد از نیم ساعت )
(ویو ات )
هر چی صبر کردم دیدم یونگی نمیاد آه مگه داره چیکار میکنه رفتم سر میزشون دیدم نیست از دوستاش پرسیدم کجا رفته گفتن حتما دستشويیه رفتم دیدم اره داشت دست و صورتشو میشست که یه دختره یقه شو گرفت و بوسیدش هیچ واکنشی نشون نمیداد تا منو دید دختره رو پرت کرد اونور
یونگی: ات وایسا
ات :خفههه شو فقط( بغض سگی)
یونگی :ات یه لحظه گوش بده
ات: ساکت شو( گریه داد )
(ویو یونگی)
یه زره مست کرده بودم رفتم دستو و صورتم رو بشورم که یهو یه دختره اومد منو بوسید چون مست بودم فکر کردم اته ولی یه زره به خودم اومدم دیدم یکی دختره ی دیگس یه نگاه به دور و برم انداختم دیدم ات داره میره سریع رفتم دنبالش که باهاش حرف بزنم ولی به حرفم گوش نمیداد و رفت سوار یه تاکسی شد و رفت
(ویو ات )
رسیدم خونه یه دوش گرفتم که حالم بهتر بشه رو تخت نشسته بودم که دوباره یاد اون اتفاق افتادم آنقدر گریه کردم تا خوابم برد
(پرش زمانی به حال )
ات :هه تلافی میکنم
(ویو ات )
به دوستم یونا زنگ زدم که امشب بریم بار گفت اوکیهه رفتم سمت کمدم آنقدر گشتم تا باز ترین لباسمو رو پیدا کردم میدونم که به احتمال زیاد قراره به چوخ برم ولی ولش کی اهمیت میده تازه امشب هم یونگی دیر میاد خونه
(پرش زمانی به ساعت ۹ شب )
(ویو ات )
لباسام رو پوشیدم یه آرایش ملایم کردم و راه افتادم بعد از نیم ساعت رسیدم به بار رفتم تو بوی سیگار و الکل خیلی میومد رفتم جلو یونا رو دیدم پیشش نشستم خیلی تعجب کرده بود
یونا: ات خودتی
ات: نه عممه
یونا :میدونی اگه یونگی بفهمه
ات :میدونم میدونم ولش کن حالا
گارسون :اومد دمه میزمون سفارشمونو گرفت و رفت
(بعد از ۵ مین )
گارسون: بفرمایید
(ویو یونگی)
وقتی رفتم خونه دیدم ات خوابیده گونش رو بوسیدم و رفتم بغلش خوابیدم آخه صبح زود باید میرفتم کمپانی بلید تا دیر وقت میموندم سعی کردم زود تر تموم کنم کار هامو تو راه خونه بودم که وایسادم یه گل و شکلات برای ات گرفتم ۱۰ و نیم بود رسیدم خونه در رو باز کردم ات رو صدا زدم ولی کسی جواب نداد رفتم لوکیشن گوشیشو چک کردم دیدم توی باره
یونگی :اوه اوه انگار امشب قراره تو دلت یه توله بکارم
۳۷.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.