پارت ۶۵

آروم زد رو شونم و گفت!:استاد تبریک میگم بهتون یه فرشته دارین

خندیدم و گفتم : منظورت مادر فولادزره هست
آروم خندید و گفت: خوبه خودتون هم میدونین
گفتم: راحت باش
دستم رو جلوش گرفتم و گفتم:برسامم
به گرمی دستمو گرفت و گفت هامینم
خواستیم بریم سمت بچه ها که گفت: فقط یه لحظه گفتم بله
گفت میشه من واسه بعد از ظهر نامزدم هم بیارم
گفتم حتما خوشحال میشم مشکلی نیست
دنیا : برسام و هامین نمیدونم کجا رفتن
ولی من وقت کردم حلقم رو بندازم داخل زنجیری که هامین بهم داد و انداختم گردنم
چند دقیقه که گذشت هامین و برسام با لبخند اومدن سمتمون کل ذهنم علامت سوال بود نمیدونستم باید برم با برسام یا نه

نشسته بودیم که واسم پی ام اومد برسام بود :
که الکی اذیتم میکنی
نوشتم:من! کی!؟
گفت: یه کاری میکنی فکر کنم با هامینی
لبهام و به دندون کشیدم و به هامین نگاه کردم که سرش داخل گوشیش بود یعنی من دهن اینو سرویس میکنم
دیدگاه ها (۲)

پارت ۶۶

مهم

پارت ۶۳

پارت ۶۲

ندیمه عمارت

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط