عشق بی انتها ¹
عشق بی انتها ¹
از بان سانگ یونگ:
با صدای الارن گوشی از خواب بیدار شدم واسه ی مدرسه ی جدید خیلی شوق داشتم و سریع رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم که سویونگ و صدا بزنم
×: سویونگ بلند شو نمیخوای که دیر برسیم زود باش صبحونه آماده هست
÷: اومدن آبجی جونم(نکته این دوتا بعد مرگ پدر مادر خیلی بهم وابسته شدن)
×: آفرین
صبحونه رو خوردیم و باهم رفتیم مدرسه خداروشکر مدرسه نزدیک بود و نمیخواست که با سرویس بریم و میتونستیم پیاده بریم رفتیم داخل دفتر و و به معلممون سلام کردیم و گفت که پشت سرش بریم تا ما رو به کلاس معرفی کنه
استاد: خوب بچه ها این دوتا دانش آموز انتقالی هستن میشه خودتون و معرفی کنید
×: سلام من لی سانگ یونگ هستم
÷: سلام من لی سویونگ هستم
استاد: میتونید اونجا کنار هم بشینید جلوی صندلی اون دوتا پسر (به سه مین و چه مین اشاره کرد)
×÷: چشم (همزمان)
رفتیم نشستیم روی اون دوتا صندلی که استاد گفت بعد از ۱ ساعت زنگ خورد و رفتیم داخل حیاط و با سویونگ داشتیم حرف میزدیم راجب محل کار جدیدمکن که از شانسمون زنگ خورد و رفتیم داخل که استاد گفت
استاد: بچه ها دو هفته ی دیگه اردو داریم و هفته ی دیگه اسم هایی رو که گفتن و نام میبرم و فقط ۶ نفر میتونه بره حالا هم کلاس و شروع میکنیم
پرش زمانی به هفته ی بعد الان سانگ یونگ و سویونگ همه رو میشناسن
از بان سانگ یونگ:
با صدای الارن گوشی از خواب بیدار شدم واسه ی مدرسه ی جدید خیلی شوق داشتم و سریع رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم که سویونگ و صدا بزنم
×: سویونگ بلند شو نمیخوای که دیر برسیم زود باش صبحونه آماده هست
÷: اومدن آبجی جونم(نکته این دوتا بعد مرگ پدر مادر خیلی بهم وابسته شدن)
×: آفرین
صبحونه رو خوردیم و باهم رفتیم مدرسه خداروشکر مدرسه نزدیک بود و نمیخواست که با سرویس بریم و میتونستیم پیاده بریم رفتیم داخل دفتر و و به معلممون سلام کردیم و گفت که پشت سرش بریم تا ما رو به کلاس معرفی کنه
استاد: خوب بچه ها این دوتا دانش آموز انتقالی هستن میشه خودتون و معرفی کنید
×: سلام من لی سانگ یونگ هستم
÷: سلام من لی سویونگ هستم
استاد: میتونید اونجا کنار هم بشینید جلوی صندلی اون دوتا پسر (به سه مین و چه مین اشاره کرد)
×÷: چشم (همزمان)
رفتیم نشستیم روی اون دوتا صندلی که استاد گفت بعد از ۱ ساعت زنگ خورد و رفتیم داخل حیاط و با سویونگ داشتیم حرف میزدیم راجب محل کار جدیدمکن که از شانسمون زنگ خورد و رفتیم داخل که استاد گفت
استاد: بچه ها دو هفته ی دیگه اردو داریم و هفته ی دیگه اسم هایی رو که گفتن و نام میبرم و فقط ۶ نفر میتونه بره حالا هم کلاس و شروع میکنیم
پرش زمانی به هفته ی بعد الان سانگ یونگ و سویونگ همه رو میشناسن
۳.۳k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.