قدم برداشتم و وقتی یه قدمیش وایستاده بودم سرشو اورده بود

قدم برداشتم و وقتی یه قدمیش وایستاده بودم سرشو اورده بود بالا و با حالت التماس

بهم نگاه میکرد،که یهو خودمو انداختم بغلش،شوکه شده بود ولی یهو به خودش اومد

و دستشو دور کمرم حلقه کرد و نوازش کرد،شروع کردم به گریه،اونم دست کمی از من

نداشت،ناراحتی تو چشماش موج میزد،چشمای کوک هیچوقت دروغ نمیگفت ،از

چشماش صداقت میبارید،اروم با صدای خشدار گفتم

ا.ت:ق..قول میدی همیشه کنارم باشی؟
کوک :قول میدم،قول میدم که فقط مرگ مارو از هم جدا کنه نفسم

از نفسم گفتنش خجالت کشیدم و خودمو بیشتر تو سینه ی ستبرش فرو بردم

کوک :قربون خجالت کشیدنت بشم عمرم،حح... حتی نمیتونم به این فکر کنم که بدون تو چحوری زندگی کردم

و باز هم از حرفش مث سگ خجالت کشیدم،عطرش ادمو دیوونه میکرد،واقعا دلم

میخواست اون یوکی عوضی رو با دستای خودم بکشمش که باعث شد 5سال با دردو رنج زندگی کنم

پایاننننن✨🥹
دیدگاه ها (۱۶)

☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذابپارت :41 خیلی خنثی د...

☆ ★ ✮ ★ ☆𖤐⭒๋࣭ ⭑𖤐⭒๋࣭ ⭑استاد سرد اما جذابپارت :42سمت تهیونگ قد...

کوک :ترو خدا برو کنار،بزار باز کنمرفتم کنار تا ببینم چی میخو...

درو فشار میدادم نتونه بیاد تو ولی زورش قطعا از من زیاد تر بو...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۹

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط