قدم برداشتم و وقتی یه قدمیش وایستاده بودم سرشو اورده بود
قدم برداشتم و وقتی یه قدمیش وایستاده بودم سرشو اورده بود بالا و با حالت التماس
بهم نگاه میکرد،که یهو خودمو انداختم بغلش،شوکه شده بود ولی یهو به خودش اومد
و دستشو دور کمرم حلقه کرد و نوازش کرد،شروع کردم به گریه،اونم دست کمی از من
نداشت،ناراحتی تو چشماش موج میزد،چشمای کوک هیچوقت دروغ نمیگفت ،از
چشماش صداقت میبارید،اروم با صدای خشدار گفتم
ا.ت:ق..قول میدی همیشه کنارم باشی؟
کوک :قول میدم،قول میدم که فقط مرگ مارو از هم جدا کنه نفسم
از نفسم گفتنش خجالت کشیدم و خودمو بیشتر تو سینه ی ستبرش فرو بردم
کوک :قربون خجالت کشیدنت بشم عمرم،حح... حتی نمیتونم به این فکر کنم که بدون تو چحوری زندگی کردم
و باز هم از حرفش مث سگ خجالت کشیدم،عطرش ادمو دیوونه میکرد،واقعا دلم
میخواست اون یوکی عوضی رو با دستای خودم بکشمش که باعث شد 5سال با دردو رنج زندگی کنم
پایاننننن✨🥹
بهم نگاه میکرد،که یهو خودمو انداختم بغلش،شوکه شده بود ولی یهو به خودش اومد
و دستشو دور کمرم حلقه کرد و نوازش کرد،شروع کردم به گریه،اونم دست کمی از من
نداشت،ناراحتی تو چشماش موج میزد،چشمای کوک هیچوقت دروغ نمیگفت ،از
چشماش صداقت میبارید،اروم با صدای خشدار گفتم
ا.ت:ق..قول میدی همیشه کنارم باشی؟
کوک :قول میدم،قول میدم که فقط مرگ مارو از هم جدا کنه نفسم
از نفسم گفتنش خجالت کشیدم و خودمو بیشتر تو سینه ی ستبرش فرو بردم
کوک :قربون خجالت کشیدنت بشم عمرم،حح... حتی نمیتونم به این فکر کنم که بدون تو چحوری زندگی کردم
و باز هم از حرفش مث سگ خجالت کشیدم،عطرش ادمو دیوونه میکرد،واقعا دلم
میخواست اون یوکی عوضی رو با دستای خودم بکشمش که باعث شد 5سال با دردو رنج زندگی کنم
پایاننننن✨🥹
۸.۹k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.