پارت³³
پیاده شدیم و رفتیم داخل فروشگاه تا رفتیم داخل چشمم یه طرف رو گرفت یه عالمه وسایل دارک یه طرف دیگه هم وسایل کیوت داشت و خلاصه خیلی چیزا داشت و خیلیم بزرگ بود طبقه اول وسایل تزئینی بود طبقه دوم واسه تم تولد بود از اونجایی که واسه تولد اومده بودیم رفتیم بالا ولی من میخواستم برم اون قسمت دارکش که جونگکوک نزاشت >~<
بالام مثل پایین بود همه چی داشت ولی پایین بیشتر به دلم نشست ... یه فروشگاه همه چی تموم !
؛؛ میگماا حالا از چه تمی واسش بگیریم؟
سوهو " نمیدونم ... نظر تو چیه
_ به نظرم یه تم ساده باشه ... مثلا اون
؛؛ عااا خوبه
خریدارو کردیم و رفتیم خوراکی خریدیم و کیک و یه سری چرتو پرت دیگه تو راهم کلی با جونگکوک کل کل کردیم تا رسیدیم وسایلارو گذاشتم یه گوشه و رفتم واسشون یه چیزی ببرم بخورن
؛؛ چی میخورین
_ فقط یه اب بده دارم میمیرم
سوهو" چیزی نمیخوام به منم اب بده
رفتم دو لیوان اب بهشون دادم و لباسامو عوض کردم بعد رفتم پیششون داشتن درمورد جایی که میخواستیم تولد بگیریم حرف میزدن منم رفتم پیششون و باهم تصمیم گرفتیم که تویه یه باغ باشه خارج از شهر ...
؛؛ میرم شام درس کنم
سوهو " نه نمیخواد زحمت نکش من باید برم
؛؛ نمیشه که
سوهو " عاا تازشم من یه جا کار دارم فعلا
؛؛ باشه خدافظ ... خوب چی درست کنم
_ منم میخوام برم
؛؛ باشه
_ چرا به من اسرار نکردی بمونم؟
؛؛ یعنی چی
_ چرا به اون اینقدر اسرار کردی ولی تا من گفتم میخوام برم زود گفتی باشه
؛؛ وا حالت خوبه؟ اگه میخوای بری چرا باید به زور بگم بمون
_ اصن به درک من رفتم
؛؛ خدافظ
چرا ناراحت شد؟ من چیز بدی نگفتم اصن ولش کن وای فردا باید بریم واسه کارایه تولددد چی بپوشمم من هیچی ندارمم ای خدااا ... بیا حالاهم شدم مث اون دخترایه غرغرو که واسه لباس پوشیدن غر میزنن هوفف یه چیزی میپوشم دیگه ...... یک ساعته دارم میگردم ولی چیزی پیدا نکردم حالا چیکار کنم؟ ساعت چنده؟ یعنی جایی بازه؟ واسا ببینم یاخدا ساعت نه و نیمه؟ خوبه تا دیر نشده میرم یه لباس درست درمون میخرم هرچی لباس رو تخت شوت کرده بودمو جم کردم و چپوندم تو کمد و لباس عوض کردم و رفتم دنبال لباس ...... رسیدم به یه فروشگاه که خیلیا ازش تعریف میکردن که لباساش خیلی خوبه رفتم داخل بویه عطر خوبی داشت داخل خیلی بزرگ بود و پر از لباس هایه رنگارنگ با مدل خایه مختلف اصلا مدلاش تکراری نبودن همین که یه نگاه به لباسا انداختم یکیشون چشممو گرفت ورش داشتم و بیشتر گشتم دوتا لباس دیگه هم ورداشتم و رفتم تا امتحانشون کنم اون اخری که ورداشتم زیاد بهم نمیومد خیلی سنگ کاری شده بود روش اون اولی که چشممو گرفته بود پوشیدم خوب بود طرحشم قشنگ بود درش اوردم و اخرین لباسی که ورداشته بودمو پوشیدم انگار باید هرچیزی که اول ازش خوشم میادو بردارم اون اولیه از هردوتاشون بهتر بود لباسارو مرتب گذاشتم سرجاشون و رفتم حساب کردم سر راه یه بابل تی گرفتم و همینجور که قدم میزدم بابل تیمو میخوردم هوایه خیلی خوبی بود زمستون نزدیک بود رفتم خونه و لباسمو گذاشنم رو مبل بعد رفتم خودمو پرت کردم رو تخت تا خوابم برد
بالام مثل پایین بود همه چی داشت ولی پایین بیشتر به دلم نشست ... یه فروشگاه همه چی تموم !
؛؛ میگماا حالا از چه تمی واسش بگیریم؟
سوهو " نمیدونم ... نظر تو چیه
_ به نظرم یه تم ساده باشه ... مثلا اون
؛؛ عااا خوبه
خریدارو کردیم و رفتیم خوراکی خریدیم و کیک و یه سری چرتو پرت دیگه تو راهم کلی با جونگکوک کل کل کردیم تا رسیدیم وسایلارو گذاشتم یه گوشه و رفتم واسشون یه چیزی ببرم بخورن
؛؛ چی میخورین
_ فقط یه اب بده دارم میمیرم
سوهو" چیزی نمیخوام به منم اب بده
رفتم دو لیوان اب بهشون دادم و لباسامو عوض کردم بعد رفتم پیششون داشتن درمورد جایی که میخواستیم تولد بگیریم حرف میزدن منم رفتم پیششون و باهم تصمیم گرفتیم که تویه یه باغ باشه خارج از شهر ...
؛؛ میرم شام درس کنم
سوهو " نه نمیخواد زحمت نکش من باید برم
؛؛ نمیشه که
سوهو " عاا تازشم من یه جا کار دارم فعلا
؛؛ باشه خدافظ ... خوب چی درست کنم
_ منم میخوام برم
؛؛ باشه
_ چرا به من اسرار نکردی بمونم؟
؛؛ یعنی چی
_ چرا به اون اینقدر اسرار کردی ولی تا من گفتم میخوام برم زود گفتی باشه
؛؛ وا حالت خوبه؟ اگه میخوای بری چرا باید به زور بگم بمون
_ اصن به درک من رفتم
؛؛ خدافظ
چرا ناراحت شد؟ من چیز بدی نگفتم اصن ولش کن وای فردا باید بریم واسه کارایه تولددد چی بپوشمم من هیچی ندارمم ای خدااا ... بیا حالاهم شدم مث اون دخترایه غرغرو که واسه لباس پوشیدن غر میزنن هوفف یه چیزی میپوشم دیگه ...... یک ساعته دارم میگردم ولی چیزی پیدا نکردم حالا چیکار کنم؟ ساعت چنده؟ یعنی جایی بازه؟ واسا ببینم یاخدا ساعت نه و نیمه؟ خوبه تا دیر نشده میرم یه لباس درست درمون میخرم هرچی لباس رو تخت شوت کرده بودمو جم کردم و چپوندم تو کمد و لباس عوض کردم و رفتم دنبال لباس ...... رسیدم به یه فروشگاه که خیلیا ازش تعریف میکردن که لباساش خیلی خوبه رفتم داخل بویه عطر خوبی داشت داخل خیلی بزرگ بود و پر از لباس هایه رنگارنگ با مدل خایه مختلف اصلا مدلاش تکراری نبودن همین که یه نگاه به لباسا انداختم یکیشون چشممو گرفت ورش داشتم و بیشتر گشتم دوتا لباس دیگه هم ورداشتم و رفتم تا امتحانشون کنم اون اخری که ورداشتم زیاد بهم نمیومد خیلی سنگ کاری شده بود روش اون اولی که چشممو گرفته بود پوشیدم خوب بود طرحشم قشنگ بود درش اوردم و اخرین لباسی که ورداشته بودمو پوشیدم انگار باید هرچیزی که اول ازش خوشم میادو بردارم اون اولیه از هردوتاشون بهتر بود لباسارو مرتب گذاشتم سرجاشون و رفتم حساب کردم سر راه یه بابل تی گرفتم و همینجور که قدم میزدم بابل تیمو میخوردم هوایه خیلی خوبی بود زمستون نزدیک بود رفتم خونه و لباسمو گذاشنم رو مبل بعد رفتم خودمو پرت کردم رو تخت تا خوابم برد
۱۶.۸k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.