دریاچه عشق p6
دریاچه عشق p6
روز عروسی
از زبان ا/ت
با صدای لی سوو از خواب پریدم
لی سوو : لی لی لی لی عروس
خانم پاشو دیگه😏( داره اذیت میکنه )
دیدم سه این وارد اتاق شد
سه این : دختر پاشو اخلاق باباتو که
میدونی الکی خودتو نزن به خواب
لی سوو : راجب بابام درست صحبت کن خام خانما
سه این : کی با تو بود
لی سوو : ایششش😒
ا/ت : بسه دیگه مخمو خوردید اهه پاشدم🙄😤
لی سوو آرایشم و سه این موهامو درست میکردن
که یهو مین سو هی وارد اتاق شد
مادر ناتنی : ولی ببین شوهرت برات چه لباسی خریده
ا/ت : عزیزم خودم اونجا بودم میدونم اون ایکبیری چی برام خریده
لی سوو : اع وا عزیزم اون شوهرته
ا/ت : میشه خفه شی
خلاصه آماده شدم دست در دست پدرم به سمت
تهیونگ میرفتم
از درون داشتم فشار میخوردم ولی به ظاهر لبخند فیکی
داشتم
از زبان تهیونگ
داشتم از زوغ میمردم ( تفاوت نظر هاشون 😂)
تو لباس عروس صد برابر قشنگ تر شده بود
از زبان ا/ت
اومدم نشستم پیشش که عاقد شروع کرد
عاقد : خانم ا/ت ایا قسم میخورید که در خوشحالی
و قم در فقر و ثروت در بیماری و سلامت
کنار آقای کیم تهیونگ بمانید
دستمو گذاشتم رو دست تهیونگ به صورت ( 🤞)
و بعد گفتم بله
عاقد : آقای کیم تهیونگ ایا قسم میخورید
که در خوشحالیو قم در فقر و ثروت
در بیماری و سلامت کنار خانم ا/ ت بمانید
تهیونگ بله
به زور امضا کردم دست در دست تهیونگ
رو به مهمان ها بودم که همه
گفتن : ببوسید ببوسید ببوسید.....
دیدم پدرم داره نگام میکنه مجبور شدم و
لباشو گذاشت رو لبام منم همراهی کردم
پایان عروسی
سوار ماشینش شدم به سمت عمارتحرکت کردیم
درو باز کرد و رفت سمت آشپزخانه یه شیشه
مشروب گرفت و خورد منم رفتم بالا روی صندلی
میز نشستم آنقدر گریه کردم که یهو تهیونگ اومد گریه ام
را سکوت دادم اشکامو پاک کردم و ایشمو پاک کردم
کتشو در آورد از تو اینه دیدم داره بهم نزدیک میشه
از پشت بغلم کرد جوری که بازو هاش رو شونم بود
گونمو که نزدیک به گوشم بد بوسید و گفت
تهیونگ : میخوای کمکت کنم لباساتو در بیاری
یه نیش خند زدو ترسو به دلم راه داد
ا/ت : ن.. نه..... نه نمیخوام
تهیونگ : از اولم نباید میپرسیدم
خودش زیپ لباس عروس و پایین کشید و......
ادامه دارد....
شرط پارت بعد
10 لایک
10 کامنت
5 فالور
روز عروسی
از زبان ا/ت
با صدای لی سوو از خواب پریدم
لی سوو : لی لی لی لی عروس
خانم پاشو دیگه😏( داره اذیت میکنه )
دیدم سه این وارد اتاق شد
سه این : دختر پاشو اخلاق باباتو که
میدونی الکی خودتو نزن به خواب
لی سوو : راجب بابام درست صحبت کن خام خانما
سه این : کی با تو بود
لی سوو : ایششش😒
ا/ت : بسه دیگه مخمو خوردید اهه پاشدم🙄😤
لی سوو آرایشم و سه این موهامو درست میکردن
که یهو مین سو هی وارد اتاق شد
مادر ناتنی : ولی ببین شوهرت برات چه لباسی خریده
ا/ت : عزیزم خودم اونجا بودم میدونم اون ایکبیری چی برام خریده
لی سوو : اع وا عزیزم اون شوهرته
ا/ت : میشه خفه شی
خلاصه آماده شدم دست در دست پدرم به سمت
تهیونگ میرفتم
از درون داشتم فشار میخوردم ولی به ظاهر لبخند فیکی
داشتم
از زبان تهیونگ
داشتم از زوغ میمردم ( تفاوت نظر هاشون 😂)
تو لباس عروس صد برابر قشنگ تر شده بود
از زبان ا/ت
اومدم نشستم پیشش که عاقد شروع کرد
عاقد : خانم ا/ت ایا قسم میخورید که در خوشحالی
و قم در فقر و ثروت در بیماری و سلامت
کنار آقای کیم تهیونگ بمانید
دستمو گذاشتم رو دست تهیونگ به صورت ( 🤞)
و بعد گفتم بله
عاقد : آقای کیم تهیونگ ایا قسم میخورید
که در خوشحالیو قم در فقر و ثروت
در بیماری و سلامت کنار خانم ا/ ت بمانید
تهیونگ بله
به زور امضا کردم دست در دست تهیونگ
رو به مهمان ها بودم که همه
گفتن : ببوسید ببوسید ببوسید.....
دیدم پدرم داره نگام میکنه مجبور شدم و
لباشو گذاشت رو لبام منم همراهی کردم
پایان عروسی
سوار ماشینش شدم به سمت عمارتحرکت کردیم
درو باز کرد و رفت سمت آشپزخانه یه شیشه
مشروب گرفت و خورد منم رفتم بالا روی صندلی
میز نشستم آنقدر گریه کردم که یهو تهیونگ اومد گریه ام
را سکوت دادم اشکامو پاک کردم و ایشمو پاک کردم
کتشو در آورد از تو اینه دیدم داره بهم نزدیک میشه
از پشت بغلم کرد جوری که بازو هاش رو شونم بود
گونمو که نزدیک به گوشم بد بوسید و گفت
تهیونگ : میخوای کمکت کنم لباساتو در بیاری
یه نیش خند زدو ترسو به دلم راه داد
ا/ت : ن.. نه..... نه نمیخوام
تهیونگ : از اولم نباید میپرسیدم
خودش زیپ لباس عروس و پایین کشید و......
ادامه دارد....
شرط پارت بعد
10 لایک
10 کامنت
5 فالور
۷.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.