تقاص عشق فصل part
تقاص عشق/ فصل ۲ /part ۱۷۲
دسته کوچیک پسر اش را گرفته بود و تویه اتاق آرام اتاق بیمارستان نشسته بود اتاق در سکوت مطلق بود ناراحت از این بود که پسرش مریض بود با اینکه هیچ خبری از جیمین نبود با باز شدن در اتاق نگاهش رو به در داد
بیتگرام همراه یوشیکو سمته ات آمدن
بیتگرام: چی شده زن داش جیمین کجاست
ات : جیمین ..
پوزخندی زد و به حرف هایش ادامه داد
ات : اون داداش بی مصرفت نیست
دکتر وارده اتاق شد
ات : دکتر حاله پسرم خوبه
دکتر : جای نگرانی نیست فقط نفخ کرده بود
ات : الان خوبه نه
دکتر : آره خوبه یکم بعد میتونید ببریدش
دکتر از اتاق بیرون رفت یوشیکو سمته ات آمد و کنارش نشست
یوشیکو: ات ناراحت نباش چانسو حالش خوبه
ات بغض کرد چشم هایش پر از اشک شدن با بغض تو گلوش اش گفت
ات : وقتی الان پیشم نبود بعدن که اصلا پیشم نخواهد بود
بیتگرام: زن داش ناراحت نباش مطمئنم که کاری براش پیش اومدن
ات : چه کاری مهم تر از خانوادش میتونه باشه
بیتگرام از اتاق خارج شد بیرون از با منشی جیمین تماس گرفت بعد از چند بوق جواب داد
منشی : بفرمایید آقای پارک
بیتگرام : جیمین تو شرکته
منشی اش به سمته اتاق جیمین رفت و وارده اتاقش شد
منشی : بله خوابن
بیتگرام: چی خوابه ... برو بیدارش کن بگو بیتگرام گفته سریع بیا خونه
گوشی رو قطع کرد همینکه سمته در چرخید در باز شد ات چانسو تو بغلش بود از اتاق اومد بیرون
بیتگرام : بریم ماشین جلوی در بیمارستانه
سوار ماشین شدن ات عقب نشست حرکت کردن سمته عمارت به پسرش که تویه بغلش بود خیره شد چشم هایش رو بسته بود خیلی آروم خواب بود
به عمارت رسیدن ات بدون هیچ حرفی به اتاق خودش رفت و چانسو رو گذاشت رویه تخت صدای ماشین جیمین رو شنید فهمید که اومد عصبی با خودش زمزمه کرد
ات : الانم نمی اومدی
از تخت بلند شد و جلوی در اتاق ایستاد جیمین با عجله از پله ها بالا شد سمته ات آمد و با نگرانی پرسید
جیمین : چانسو خوبه
ات : تو اگه به فکره پسرت بودی زود میومدی عمارت
جیمین : ات بزار توضیح بدم
ات با عصبانیت و داد گفت
ات : چیو میخواهی توضیح بدی هاا
ات وارده اتاق شدن و درو بست
جیمین : ات درو باز کن بزار بهت توضیح بدم
ات : تا وقتی متوجه اشتباهت نشی نمیزارم بیایی اتاق
به سمته تخت رفت و دراز کشید به پسر کوچیک اش که روبه رو اش بود نگاه میکرد چقدر از بودنش خوشحال بود
رویه موهاشو بوسید و اون رو در آغوش اش گرفت ...
دسته کوچیک پسر اش را گرفته بود و تویه اتاق آرام اتاق بیمارستان نشسته بود اتاق در سکوت مطلق بود ناراحت از این بود که پسرش مریض بود با اینکه هیچ خبری از جیمین نبود با باز شدن در اتاق نگاهش رو به در داد
بیتگرام همراه یوشیکو سمته ات آمدن
بیتگرام: چی شده زن داش جیمین کجاست
ات : جیمین ..
پوزخندی زد و به حرف هایش ادامه داد
ات : اون داداش بی مصرفت نیست
دکتر وارده اتاق شد
ات : دکتر حاله پسرم خوبه
دکتر : جای نگرانی نیست فقط نفخ کرده بود
ات : الان خوبه نه
دکتر : آره خوبه یکم بعد میتونید ببریدش
دکتر از اتاق بیرون رفت یوشیکو سمته ات آمد و کنارش نشست
یوشیکو: ات ناراحت نباش چانسو حالش خوبه
ات بغض کرد چشم هایش پر از اشک شدن با بغض تو گلوش اش گفت
ات : وقتی الان پیشم نبود بعدن که اصلا پیشم نخواهد بود
بیتگرام: زن داش ناراحت نباش مطمئنم که کاری براش پیش اومدن
ات : چه کاری مهم تر از خانوادش میتونه باشه
بیتگرام از اتاق خارج شد بیرون از با منشی جیمین تماس گرفت بعد از چند بوق جواب داد
منشی : بفرمایید آقای پارک
بیتگرام : جیمین تو شرکته
منشی اش به سمته اتاق جیمین رفت و وارده اتاقش شد
منشی : بله خوابن
بیتگرام: چی خوابه ... برو بیدارش کن بگو بیتگرام گفته سریع بیا خونه
گوشی رو قطع کرد همینکه سمته در چرخید در باز شد ات چانسو تو بغلش بود از اتاق اومد بیرون
بیتگرام : بریم ماشین جلوی در بیمارستانه
سوار ماشین شدن ات عقب نشست حرکت کردن سمته عمارت به پسرش که تویه بغلش بود خیره شد چشم هایش رو بسته بود خیلی آروم خواب بود
به عمارت رسیدن ات بدون هیچ حرفی به اتاق خودش رفت و چانسو رو گذاشت رویه تخت صدای ماشین جیمین رو شنید فهمید که اومد عصبی با خودش زمزمه کرد
ات : الانم نمی اومدی
از تخت بلند شد و جلوی در اتاق ایستاد جیمین با عجله از پله ها بالا شد سمته ات آمد و با نگرانی پرسید
جیمین : چانسو خوبه
ات : تو اگه به فکره پسرت بودی زود میومدی عمارت
جیمین : ات بزار توضیح بدم
ات با عصبانیت و داد گفت
ات : چیو میخواهی توضیح بدی هاا
ات وارده اتاق شدن و درو بست
جیمین : ات درو باز کن بزار بهت توضیح بدم
ات : تا وقتی متوجه اشتباهت نشی نمیزارم بیایی اتاق
به سمته تخت رفت و دراز کشید به پسر کوچیک اش که روبه رو اش بود نگاه میکرد چقدر از بودنش خوشحال بود
رویه موهاشو بوسید و اون رو در آغوش اش گرفت ...
- ۱۰.۱k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط