تقاص عشق فصل part
تقاص عشق/ فصل ۲ / part ۱۷۴
سوا بعد از گرفتن تماس با منشی جیمین تویه اتاق اش رفت رویه صندلی نشست و منتظر موند بعد از چند دقیقه ای منشی جیمین وارده اتاق شد
منشی : با من کاری داشتید
سوا : ازت یه کاری میخوام تو هم باید انجامش بدی
منشی : حتما چه کاری
سوا : الان میری به جیمین میگی که جلسه ای عصر تغییر کرد الان برگزار میشه
منشی : اما...
سوا : گوش بده وقتی وقته ناهار شد میری به جیمین میگی که جلسه کنسل شده فهمیدی
منشی : من نمیتونم همچین دروغی بگم
سوا : اگه میخوای کارت رو از دست ندی باید همچین کاری بکنی وگرنه همین حالا میندازمت بیرون
منشی : با باشه .. هرکاری بگید میکنم فقط اخراجم نکنید
سوا : برو بیرون
منشی جیمین از اتاق بیرون رفت سوا نیشخندی زد و تکیه اش را از صندلی گرفت
سوا : وقتی من بخوام باهات ناهار بخورم پارک جیمین توهم باید قبول کنی
با تقی که به در زده شد جیمین نگاهش رو از پرونده ها گرفت منشی جیمین وارده اتاق شد
منشی : آقای پارک چیزه .. جلسه عصر الان گفتن که برگزار میشه
جیمین : چی چطور اون که به وقته عصر بود
منشی : شرکتی که میخواستیم باهاش جلسه بگیریم گفتن .. یعنی اینجوری گفتن
جیمین : اومم باشه به بقیه بگو برن منم یکم بعد میام
منشی : ب بله
منشی از اتاق بیرون رفت جیمین هم از رویه صندلی بلند شد سمته پنجره رفت و نگاهی به بیرون انداخت با همش کلنجار میرفت تا چطور دله ات رو به دست بیاره با پیامکی که به گوشی اش آمد سمته میز اش رفت از طرفه ات بود شروع به خوندن پیام کرد
٫٫ جیمین تو شرکتی میخوام حرف بزنیم٫٫
جیمین خوشحال شد سریع پیامی برای ات تایپ کرد
٫٫ آره تو شرکتم الان جلسه دارم بعدن حرف میزنیم ٫٫
گوشی را گذاشت تویه جیب اش و خوشحال رویه صندلی نشست
ات از تا کسی پیاده شد با ظرف های غذا که تو دست اش بود وارده شرکت شد سوا از فاصله ای زیادی که با ات داشت دیدش
سوا : ببین کی اینجا ست بزار ببینم وقتی با شوهرت ناهار بخورم چی کار میکنی
با منشی جیمین تماس گرفت بعد از چند بوق اون جواب داد
منشی : بله خانم
سوا : الان ات میاد اتاق جیمین بهش میگی که جیمین جلسه ای نداشت
منشی : باشه خانم
سوا گوشیشو قطع کرد و با خودش خندید
سوا بعد از گرفتن تماس با منشی جیمین تویه اتاق اش رفت رویه صندلی نشست و منتظر موند بعد از چند دقیقه ای منشی جیمین وارده اتاق شد
منشی : با من کاری داشتید
سوا : ازت یه کاری میخوام تو هم باید انجامش بدی
منشی : حتما چه کاری
سوا : الان میری به جیمین میگی که جلسه ای عصر تغییر کرد الان برگزار میشه
منشی : اما...
سوا : گوش بده وقتی وقته ناهار شد میری به جیمین میگی که جلسه کنسل شده فهمیدی
منشی : من نمیتونم همچین دروغی بگم
سوا : اگه میخوای کارت رو از دست ندی باید همچین کاری بکنی وگرنه همین حالا میندازمت بیرون
منشی : با باشه .. هرکاری بگید میکنم فقط اخراجم نکنید
سوا : برو بیرون
منشی جیمین از اتاق بیرون رفت سوا نیشخندی زد و تکیه اش را از صندلی گرفت
سوا : وقتی من بخوام باهات ناهار بخورم پارک جیمین توهم باید قبول کنی
با تقی که به در زده شد جیمین نگاهش رو از پرونده ها گرفت منشی جیمین وارده اتاق شد
منشی : آقای پارک چیزه .. جلسه عصر الان گفتن که برگزار میشه
جیمین : چی چطور اون که به وقته عصر بود
منشی : شرکتی که میخواستیم باهاش جلسه بگیریم گفتن .. یعنی اینجوری گفتن
جیمین : اومم باشه به بقیه بگو برن منم یکم بعد میام
منشی : ب بله
منشی از اتاق بیرون رفت جیمین هم از رویه صندلی بلند شد سمته پنجره رفت و نگاهی به بیرون انداخت با همش کلنجار میرفت تا چطور دله ات رو به دست بیاره با پیامکی که به گوشی اش آمد سمته میز اش رفت از طرفه ات بود شروع به خوندن پیام کرد
٫٫ جیمین تو شرکتی میخوام حرف بزنیم٫٫
جیمین خوشحال شد سریع پیامی برای ات تایپ کرد
٫٫ آره تو شرکتم الان جلسه دارم بعدن حرف میزنیم ٫٫
گوشی را گذاشت تویه جیب اش و خوشحال رویه صندلی نشست
ات از تا کسی پیاده شد با ظرف های غذا که تو دست اش بود وارده شرکت شد سوا از فاصله ای زیادی که با ات داشت دیدش
سوا : ببین کی اینجا ست بزار ببینم وقتی با شوهرت ناهار بخورم چی کار میکنی
با منشی جیمین تماس گرفت بعد از چند بوق اون جواب داد
منشی : بله خانم
سوا : الان ات میاد اتاق جیمین بهش میگی که جیمین جلسه ای نداشت
منشی : باشه خانم
سوا گوشیشو قطع کرد و با خودش خندید
- ۹.۸k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط