مافیای عاشق p8
نیم ساعت بعد........
×بیا این آب رو بخور
+آب ممنون
آب رو گرفتم و ریختم روش و آرایشش خراب شد
+بازم ممنون
الان نوبت من بود برم آرایشم کنن مطمعن بودم الان جوآرا زنگ میزنم به جیمین اما برام مهم نبود به آرایشگر گفتم خیلی خوشگلم کنه اما ساده باشه
موهام رو شینیون کردن و لباس عروسم رو پوشیدم و آمادهشدم خیلی خوشگل و کیوت شده بودم جیمین نیومده بود دنبالم خیلی ناراحت بودم دلم میخواست گریه کنم به راننده زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم
~سلام خانم
^سلام
+سلام میشه منو ببرید مکان عروسی
^البته بفرمایید
+ممنون
بغض سنگینی تو گلوم بود داشت گلوم رو فشار میداد خیلی سیع کردم که گریه نکنم که آرایشن خراب نشه
وقتی رسیدم به اتاق انتظار عروس داماد جیمین رو صندلی نشسته بود
+ممنون که اومدی دنبالم آقا داماد
_من شوهرت نیستم که بخوام بیام مخصوصا بعداز کاری که با جوآرا کردی
+حقش بود
_دهنتو ببند
+حداقل میشه یه خواعشی ازت بکنم که آرزوش تو دلم نمونه
_اوهوم
+میشه دستم رو بگیری
_باشه بده دستت رو
خیلی خوشحال شدم که قبول کرد وقتی صدامون کردن دست همو گرفتیم و رفتیم هیچی از حرفایی که عاقد میزد نمیفهمیدم فقط وقتی که من باید میگفتم بعله گفتم آره و یه اشک کوچیکی از گوشه چشم اومد پایین و رو لباسم افتاد
اون روز به جای روز عروسی روز عذام شد مخصوصا وقتی دیدم جوآرا هم لباس سفید بلند پوشیده
شب........
وقتی عروسی تموم شد منو جیمین سوار ماشین شدیم به مست خونه مشترکمون حرکت کردیم وقتی رسیدیم جیمین درو باز کرد و اتاقم رو نشونم داد رفتم تو اتاقم و خودم رو پرت کردم رو تخت صدای جوآرا رو شنیدم که اومد و رفت تو اتاق جیمین و بعد از چندمین صدای آه ناله و جیغ توخونه پخش شد گریه های بی صدام شدید تر شدالان من باید جای جوآرا بودم من نه اون با همون لباس عروس خوابم برد
شرایط :
لایک :۵۵تا
کامنت :۳۰تا
×بیا این آب رو بخور
+آب ممنون
آب رو گرفتم و ریختم روش و آرایشش خراب شد
+بازم ممنون
الان نوبت من بود برم آرایشم کنن مطمعن بودم الان جوآرا زنگ میزنم به جیمین اما برام مهم نبود به آرایشگر گفتم خیلی خوشگلم کنه اما ساده باشه
موهام رو شینیون کردن و لباس عروسم رو پوشیدم و آمادهشدم خیلی خوشگل و کیوت شده بودم جیمین نیومده بود دنبالم خیلی ناراحت بودم دلم میخواست گریه کنم به راننده زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم
~سلام خانم
^سلام
+سلام میشه منو ببرید مکان عروسی
^البته بفرمایید
+ممنون
بغض سنگینی تو گلوم بود داشت گلوم رو فشار میداد خیلی سیع کردم که گریه نکنم که آرایشن خراب نشه
وقتی رسیدم به اتاق انتظار عروس داماد جیمین رو صندلی نشسته بود
+ممنون که اومدی دنبالم آقا داماد
_من شوهرت نیستم که بخوام بیام مخصوصا بعداز کاری که با جوآرا کردی
+حقش بود
_دهنتو ببند
+حداقل میشه یه خواعشی ازت بکنم که آرزوش تو دلم نمونه
_اوهوم
+میشه دستم رو بگیری
_باشه بده دستت رو
خیلی خوشحال شدم که قبول کرد وقتی صدامون کردن دست همو گرفتیم و رفتیم هیچی از حرفایی که عاقد میزد نمیفهمیدم فقط وقتی که من باید میگفتم بعله گفتم آره و یه اشک کوچیکی از گوشه چشم اومد پایین و رو لباسم افتاد
اون روز به جای روز عروسی روز عذام شد مخصوصا وقتی دیدم جوآرا هم لباس سفید بلند پوشیده
شب........
وقتی عروسی تموم شد منو جیمین سوار ماشین شدیم به مست خونه مشترکمون حرکت کردیم وقتی رسیدیم جیمین درو باز کرد و اتاقم رو نشونم داد رفتم تو اتاقم و خودم رو پرت کردم رو تخت صدای جوآرا رو شنیدم که اومد و رفت تو اتاق جیمین و بعد از چندمین صدای آه ناله و جیغ توخونه پخش شد گریه های بی صدام شدید تر شدالان من باید جای جوآرا بودم من نه اون با همون لباس عروس خوابم برد
شرایط :
لایک :۵۵تا
کامنت :۳۰تا
۱۳.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.