مافیای عاشق p7
ویو جیمین :
اول که پسررو بوسید گفتم به من چه اما وقتی دیدم پسره داره ا/ت رو میبره نگران شدم خب باخره خانوادش اون رو به من سپردن جوآرارو سوار ماشین کردم و فرستادم خونش خودم هم رفتم دنبال ا/ت ا/ت رو کشیدم سمت خودم شروع به کتک زدن پسره کردم ا/ت رو سوار ماشین کردم داشت تو حالت مستی حرف میزد
+چرااااااااااااااا چرا منو دوست نداری جیمین همش به اون دختره توجه میکنی حتی روز خرید لباس عروس پیش اون بودی من عاشقت شدم عوضی از اون زنیکه بدم میاد بره گوشه من میام پیشت همچین برا فراهم میکنم فقط عاشقجم باش تروخدا جیمینشی
_چرت و پرت نگو بخواب
صبح.........
ویو ا/ت :
صبح وقتی از خواب بیدار شدم هیچی از دیشب بیادم نمیومد رفتم کارهای لازم رو کردم لباسم رو عوض کردن و رفتم پایین
پ.ت :دیشب خوش گذشت
+دیشب ،دیشب مگه من خونه نبودم
م.ت :نه عزیزم با جیمین رفتی بیرون
+وای نه(همچی یادش اومد)
من سیرم میرم بالا
ویو ا/ت :
وای خدا من دیشب چیکار کردم من به جیمین گفتم عاشقشم وای نهههههه اوفففف آخه دختر مجبور بودی اینهمه بخوری احمق
این هیچی فردا عروسیه چیکار کنم دارم باهاش ازدواج میکنم باید یکاری کنم اما وی هیچی کاری نمیتونم بکنم چرا زر میزنم
تصمیم گرفتم برم یکم کتاب بخونم فکرم درگیرشه
فردا صبح.........
امروز روزیه که بدبخت میشم اما ماریس نمیشه کرده لباس اسپرت پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جیمینم با خانوادش پایین سلام کردم و بهم گفتن که باید بریم آرایشگاه منو جیمین سمت ماشین راه افتادیم که دیدم دوباره اون جنده تو ماشین نشسته نشستیم و سمت آرایشگاه حرکت کردیم وقتی رسیدیم آرایشگاه تو سالن انتظار منتظر بودیم وقتی اسمم رو صدا زدن جوآرا منو محکم زد کنارو جای من رو گرفت و من سریع رفتم سمت حیاط پشتی آرایشگاه شروع به گریه کردن کردم
شرایط :
لایک :۴۵تا
کامنت :۵۰تا
اول که پسررو بوسید گفتم به من چه اما وقتی دیدم پسره داره ا/ت رو میبره نگران شدم خب باخره خانوادش اون رو به من سپردن جوآرارو سوار ماشین کردم و فرستادم خونش خودم هم رفتم دنبال ا/ت ا/ت رو کشیدم سمت خودم شروع به کتک زدن پسره کردم ا/ت رو سوار ماشین کردم داشت تو حالت مستی حرف میزد
+چرااااااااااااااا چرا منو دوست نداری جیمین همش به اون دختره توجه میکنی حتی روز خرید لباس عروس پیش اون بودی من عاشقت شدم عوضی از اون زنیکه بدم میاد بره گوشه من میام پیشت همچین برا فراهم میکنم فقط عاشقجم باش تروخدا جیمینشی
_چرت و پرت نگو بخواب
صبح.........
ویو ا/ت :
صبح وقتی از خواب بیدار شدم هیچی از دیشب بیادم نمیومد رفتم کارهای لازم رو کردم لباسم رو عوض کردن و رفتم پایین
پ.ت :دیشب خوش گذشت
+دیشب ،دیشب مگه من خونه نبودم
م.ت :نه عزیزم با جیمین رفتی بیرون
+وای نه(همچی یادش اومد)
من سیرم میرم بالا
ویو ا/ت :
وای خدا من دیشب چیکار کردم من به جیمین گفتم عاشقشم وای نهههههه اوفففف آخه دختر مجبور بودی اینهمه بخوری احمق
این هیچی فردا عروسیه چیکار کنم دارم باهاش ازدواج میکنم باید یکاری کنم اما وی هیچی کاری نمیتونم بکنم چرا زر میزنم
تصمیم گرفتم برم یکم کتاب بخونم فکرم درگیرشه
فردا صبح.........
امروز روزیه که بدبخت میشم اما ماریس نمیشه کرده لباس اسپرت پوشیدم و رفتم پایین که دیدم جیمینم با خانوادش پایین سلام کردم و بهم گفتن که باید بریم آرایشگاه منو جیمین سمت ماشین راه افتادیم که دیدم دوباره اون جنده تو ماشین نشسته نشستیم و سمت آرایشگاه حرکت کردیم وقتی رسیدیم آرایشگاه تو سالن انتظار منتظر بودیم وقتی اسمم رو صدا زدن جوآرا منو محکم زد کنارو جای من رو گرفت و من سریع رفتم سمت حیاط پشتی آرایشگاه شروع به گریه کردن کردم
شرایط :
لایک :۴۵تا
کامنت :۵۰تا
۱۹.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.