پارت پنجاه شش

پارت پنجاه شش

اونیکس خیلی عصبی بود من تا این حد ندیده بودمش انگار یه بمبی توش بود که هرلحظه ممکن بود منفجر شه
هوفففف بعنی چی؟
الان این راسته؟
با کلی سوال بدو بدو رفتم ببینم ک چی ب چیه


سالن اصلی**

مامانم:بله دختر دسته گلم اومد چرا دیر کردی؟و منو به ۳ نفر معرفی کرد

کار داشتم، چیشده؟اینا؟


مامانم:میگم بهت

کی اونوقت؟مامان قضیه ازدواج چیع؟

ی زن:دخترم خبر نداری؟

از چی خبر باید داشته باشم؟

مامانم:ماری من ی اشتباهی کردم که الان مبخوام بهت بگم باید زودتر میگفتم تا آمادگی داشته باشی

مامان میشه انقدر کشش ندی؟

بابام:ماری این چ طرز حرف زدن با مامانته؟

آها بهتون برخورد؟متاسفم ،ولی اینکه یکی بیاد بگه تو ازدواج میکنی برای من خوشحال کنندست؟الاناست از خوشحالی بال در بیارم !


مامانم:ماری اینا خانواده خیلی محترم و باشخصیت هستند و همچنین بزرگترین شریک شرکت


خب؟ ببخشیدا ولی ب من چه


مامانم:یه مرد جوونی دارن خیلی جذابو جوون ک مناسب ازدواج هستش و ما تصمیم گرفتیم شما دوتا زنو مرد جوون رو به عقد هم در بیاریم


ما؟ما تصمیم گرفتیم این کجاش به من ربط دارع؟من اصلا کجای این تصمیم شما هستم؟ دیگه نمیخوام این بحثو ادامه بدم من با کسی ازدواج نمیکنم و نخواهم کرد تمام


مامانم:ماری!تو که به کسی دل نبستی پس مشکلت با این ازدواج چیع؟

مگه شما از دل من خبر دارین؟من در حال حاضر کسیو دوست دارم یا بهتر تر بگم عاشقشم مفهموم رو رسوندم؟

مامانم:منظورت چیه؟تو واقعا عشق رو مسخره گرفتی

نذاشتم حرفش وادامع بده و گفتم

این شمایید که رو زندگی و عشق من قمار میکنید ن من

مامانم:ماری تو داری بهونه میاری هیجکسو دوس نداری پس تمومش کن

عا پس اینجوریاست؟پس عشقم رو به همه شما معرفی میکنم
زنگ زدم ب اونیکس و اونم اومد

دستشو گرفتم و گفتم

من این رو دوسش دارم

بابام ی پوزخندی زد و گفت

بابام:این بجه به درد تو نمیخوره
دیدگاه ها (۰)

پارت بعدی رو فردا میذارم

پارت پنجاه پنجچی؟چی داری میگی چرت و پرت نگو رام:من سالن اصلی...

پارت پنجاه چهارلوکاس:عاجاس:راستی لوکاس ب کی حس داری ها؟رام:چ...

پارت سیزدهمخب دیگه برم سالن بینیم مامانم امادس مامانم :ماری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط