اولین تجربه عشق
اولین_تجربه_عشق
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭9
+یوجین... اینجا چیکار.. چیکار میکنه؟
نگام کرد و نیشخند زد... رفت جلو یه سطله اب ور داشت و ریخت تو صورتش تا بیدار شه
بلند شد ک...
تهیونگ دس گذاشت رو بازوش ک زخم بود و گفت
_مگه نمیخاسی ا.ت ببینی؟ خب الان اینجاس
بعده تموم شدنه حرفه تهیونگ شوکه شد یواش سرشو اورد بالا و نگام کرد
یوجین: ا.ت(بغض)
تویه چشمام اشک چم شد دوسش نداشتم ولی چرا تهیونگ اوردتش اینجا و این بلا رو سرش اورده اصن چرا منو اورده اینجا
تهیونگ اومد جلوم تو گوشم گفت
_میخام خوش بگذرونم خب؟(اروم)
با چشایه خیس شدم و بغض کردم نگاش کردم
نمیدونم چرا گریم گرفته بود... میشه گفت ترسیده بودم
رفت و تو کمدش یه شلاق ور داشت
+یا تهیونگگگگگ(صدایبلند)
تا خاسم برم طرفش دوتا شلاق بهش شد
یوجین ا*ه خیلی بلندی کشید
دویدم ب سمته تهیونگ دستشو گرفتم
گریه هام شرو شد
+چرااا اینکارا رو جلوعی من میکنییی اصن چرا گرفتیششش(گریهبغضداد)
_اون تورو دوست داره میخاد تورو از من بگیره هعع البته نمیتونه فک کرده میتونه تورو از من بگیره
+خب چرا جلویه چشم اینکارو میکنی(گریهداد)
_میخام زجر کشیدنشو ببینی(داد)
+ته تمومش کن(اروم) تهیونگ خاهش میکنم بیا بریمم(بغضگریه)
+لطفا(گریه)
شلاقو از دستش انداخت دستمو گرفت و بردم بالا
ب بادیگاردا اشاره داد ک برن پایین
اوناهم اطاعت کردن و رفتن پایین
سواره ماشین شدیم
+چرا من اوردی؟
_میخاستم ببینتت
+ولی چرا جلویی من زدیش
_هع(پوزخند) دلت براش سوخت
+تو واقعن بی رحمییییی
نیشخند زد
.............
رسیدیم عمارت منو رسوند خودش کار داشت رفت
حالا ک سوک هیون اونجا تویه زیرزمینه خوبه
چون باید ی سوالیی رو ازش بپرسم
ان بهم راستشو میگه..........
#بی_تی_اس
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭9
+یوجین... اینجا چیکار.. چیکار میکنه؟
نگام کرد و نیشخند زد... رفت جلو یه سطله اب ور داشت و ریخت تو صورتش تا بیدار شه
بلند شد ک...
تهیونگ دس گذاشت رو بازوش ک زخم بود و گفت
_مگه نمیخاسی ا.ت ببینی؟ خب الان اینجاس
بعده تموم شدنه حرفه تهیونگ شوکه شد یواش سرشو اورد بالا و نگام کرد
یوجین: ا.ت(بغض)
تویه چشمام اشک چم شد دوسش نداشتم ولی چرا تهیونگ اوردتش اینجا و این بلا رو سرش اورده اصن چرا منو اورده اینجا
تهیونگ اومد جلوم تو گوشم گفت
_میخام خوش بگذرونم خب؟(اروم)
با چشایه خیس شدم و بغض کردم نگاش کردم
نمیدونم چرا گریم گرفته بود... میشه گفت ترسیده بودم
رفت و تو کمدش یه شلاق ور داشت
+یا تهیونگگگگگ(صدایبلند)
تا خاسم برم طرفش دوتا شلاق بهش شد
یوجین ا*ه خیلی بلندی کشید
دویدم ب سمته تهیونگ دستشو گرفتم
گریه هام شرو شد
+چرااا اینکارا رو جلوعی من میکنییی اصن چرا گرفتیششش(گریهبغضداد)
_اون تورو دوست داره میخاد تورو از من بگیره هعع البته نمیتونه فک کرده میتونه تورو از من بگیره
+خب چرا جلویه چشم اینکارو میکنی(گریهداد)
_میخام زجر کشیدنشو ببینی(داد)
+ته تمومش کن(اروم) تهیونگ خاهش میکنم بیا بریمم(بغضگریه)
+لطفا(گریه)
شلاقو از دستش انداخت دستمو گرفت و بردم بالا
ب بادیگاردا اشاره داد ک برن پایین
اوناهم اطاعت کردن و رفتن پایین
سواره ماشین شدیم
+چرا من اوردی؟
_میخاستم ببینتت
+ولی چرا جلویی من زدیش
_هع(پوزخند) دلت براش سوخت
+تو واقعن بی رحمییییی
نیشخند زد
.............
رسیدیم عمارت منو رسوند خودش کار داشت رفت
حالا ک سوک هیون اونجا تویه زیرزمینه خوبه
چون باید ی سوالیی رو ازش بپرسم
ان بهم راستشو میگه..........
#بی_تی_اس
۱۱.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.