سیاه سفید( پارت 3)
سیاه سفید( پارت 3)
ادامه ی ویوی کوک
غرغه افکار خودم بودم که با صدای کیم سوجون به خودم اومدم
=اقای جئون چیزی شده
_هااا نه چیزی نیست
=اهان باشه پس بیاین بازیرو شروع کنیم
_ اوهوم شروع کنیم
(یک ساعت بعد)
_کیم بازم من بردم و تو دخترتو به من باختی(نیشخند صدا دار)
=نههه قبول نیست (گریه)
_(نیشخند)
ویوی ات (ساعت۳ی صبح)
بلاخره تموم شد هوفف خسته شدم خوابم میاد و هم تشنمه و گشنمه حتا صبحونه هم نخورم🤕😫🥺
_این چه زندگیه فاکیه من دارم(جیغغغغ)
یهو ی ون سیاه جلوم ترمز کرد و چند نفر ازش پیاده شدن و یهو همون پسریکه داشت با بابام قمار میکردم از ون پیاده شد😱
_بیبی لیتل بابات تورو به من باخت و تو از الان به بعد مال منی
نه نه نه نه این امکان نداره مرتیکه ی عوضیییییییی(گریه ی شدید و داد😢)
ویوی کوک
داشتم به گریه کرنش نگاه میکردم غرورمو زیر پا گذاشتم و رفتم بغلش کردم چغدر ریزه میزه بود یذره دیگه سفت تر بغلش کنم تو بغلم گم میشه با این فکر که تو بغلم گم میشه لب خند زدم
یهو دیدم بیهوش شد تو بغلم (بچها ات بیماره ای داره که وقتی گریه میکنه و بهش شک وارد میشه بیهوش میشه)
سریع بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و بردمش بیمارستان بردنش گذاشتنش روی تخت و رفتن تو ی اتاق دکتر
دکتر اومد بیرون و گفت دستم شکست حمایت کنید
شرط برای پارت بعد
لایک20
کامنت 30
راستی مرسی از کسایی که تا الان حمایتم کردن ممنونننن💜
ادامه ی ویوی کوک
غرغه افکار خودم بودم که با صدای کیم سوجون به خودم اومدم
=اقای جئون چیزی شده
_هااا نه چیزی نیست
=اهان باشه پس بیاین بازیرو شروع کنیم
_ اوهوم شروع کنیم
(یک ساعت بعد)
_کیم بازم من بردم و تو دخترتو به من باختی(نیشخند صدا دار)
=نههه قبول نیست (گریه)
_(نیشخند)
ویوی ات (ساعت۳ی صبح)
بلاخره تموم شد هوفف خسته شدم خوابم میاد و هم تشنمه و گشنمه حتا صبحونه هم نخورم🤕😫🥺
_این چه زندگیه فاکیه من دارم(جیغغغغ)
یهو ی ون سیاه جلوم ترمز کرد و چند نفر ازش پیاده شدن و یهو همون پسریکه داشت با بابام قمار میکردم از ون پیاده شد😱
_بیبی لیتل بابات تورو به من باخت و تو از الان به بعد مال منی
نه نه نه نه این امکان نداره مرتیکه ی عوضیییییییی(گریه ی شدید و داد😢)
ویوی کوک
داشتم به گریه کرنش نگاه میکردم غرورمو زیر پا گذاشتم و رفتم بغلش کردم چغدر ریزه میزه بود یذره دیگه سفت تر بغلش کنم تو بغلم گم میشه با این فکر که تو بغلم گم میشه لب خند زدم
یهو دیدم بیهوش شد تو بغلم (بچها ات بیماره ای داره که وقتی گریه میکنه و بهش شک وارد میشه بیهوش میشه)
سریع بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین و بردمش بیمارستان بردنش گذاشتنش روی تخت و رفتن تو ی اتاق دکتر
دکتر اومد بیرون و گفت دستم شکست حمایت کنید
شرط برای پارت بعد
لایک20
کامنت 30
راستی مرسی از کسایی که تا الان حمایتم کردن ممنونننن💜
۱۱.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.