Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 9
ا.ت:حالا برامون آیه الکرسی نخون..مثلا ومپایره😐
جونگ کوک:من دارم برای خودمون دعا میکنم😐وقتی رفتیم بیرون میفهمی برای چی دارم دعا میکنم😐
ا.ت:آخه مگه چقدر میتونه ترسناک باشه؟
جونگ کوک:از خرگوشم به اون نازی که ترسیدی😐بقیه که ازش ترسناک ترن😐
ا.ت:یااا یه بار به خرگوشت یه چیزی گفتیم پدرمون رو در آورد😐اصلا بیخیال اون موقع شو دیگه😐اصلا چقدر ما وراجی میکنیم بیا بریم دیگه
جونگ کوک:*درو با تردید باز میکنه*
(الان شبه همونطور که تنظیمات یه ومپایر اینطوریه الان شبه و به طرز خیلی ترسناکی تاریکه:خودم از تصور کردنش میترسم😐)
ا.ت:*توی دلش*یا خدا..چقدر ترسناکه😬صد رحمت به فیلم ترسناکا اینقدر سرشون جیغ میزنم الان که حق جیغ زدنم ندارم مگرنه حنجره امو از دست میدادم😰
ا.ت:خ..خب..اینجا که هیچی نیست
جونگ کوک:یکم باید بریم جلوتر...اول بنظرم
شکلشون رو نبینی بهتره چشماتو میگیرم و میریم جلو اول به صداشون عادت کنی
ا.ت:مگه صداشون چطوریه؟
جونگ کوک:انتظار داری صدای یه هیولا چطور باشه؟
ا.ت:ن..نمیدونم..خب تا حالا توی همچین موقعیتی نبودم
جونگ کوک:اگه از صداشون بترسی زنده میشن...وقتی که چشماتو میگیرم دستاتو بزار روی دستام که اگر زنده شن وقتی دستم رو برداشتم که بهشون حمله کنم خودت داستاتو بزاری روی چشمات
ا.ت:ب..باشه
جونگ کوک:*چشماشو میگیره و راه میره*
ا.ت:حواست باشه ها یه وقت با کله نبریم توی درخت😐
جونگ کوک:حواسم هست
ا.ت:*صدای ترسناکی میشنوه واز ترس میلرزه*
(و هم اکنون هیولا زنده میشود)
جونگ کوک:*دستش رو از چشماش برمیداره*ا.ت!!! از جات تکون نخوریا!!!
ا.ت:......*میشینه روی زمین*
جونگ کوک:*هیولا رو میکشه و برمیگرده*
ا.ت: میشه دستامو یه لحظه بردارم؟
جونگ کوک:*دور و بر و نگاه میکنه*خطری نیست..بردار.
ا.ت دستاشو از روی چشماش بر میداره و با چهره ی جونگ کوک مواجه میشه
ا.ت:اینجا خیلی تاریکه
جونگ کوک:خب برای اولین بار ازت انتظاری نداشتم..میخوای برگردیم خونه؟
ا.ت:نه
جونگ کوک: یبار دیگه امتحان میکنیم
(ساعت ها بعد)
جونگ کوک:*خودشو پرت میکنه روی زمین*
ا.ت: اِی خدااا...من هنوز نمیتونم با چشمای باز باهاش رو به رو بشم..خیلی خستم
جونگ کوک:بیا برگردیم خونه..بقیه اش برای فردا بمونه..دیگه نمیتونم
ا.ت: این هیولاهایی که الان با چشمای باز دیدم خیلی ترسناک بودن..بقیه ی هیولا ها هم همینقدر ترسناکن؟
جونگ کوک:نه..فقط اینا نیستن ترسناک تر از اینا هم هست بعضیا هم کمتر ترسناکن بعضیا هم اصلا ترسناک نیستن و هر کدومشون به روش خاصی بهت آسیب میزنن...اینا همشون توهمن..یه وقت میبینی یه هیولا با چهره ی خیلی نازی میاد و گولت میزنه اگه باورش کنی بهت آسیب میزنه و حتی ممکنه متوجه نشی
ا.ت:هوم..بیا بریم خونه
پارت 9
ا.ت:حالا برامون آیه الکرسی نخون..مثلا ومپایره😐
جونگ کوک:من دارم برای خودمون دعا میکنم😐وقتی رفتیم بیرون میفهمی برای چی دارم دعا میکنم😐
ا.ت:آخه مگه چقدر میتونه ترسناک باشه؟
جونگ کوک:از خرگوشم به اون نازی که ترسیدی😐بقیه که ازش ترسناک ترن😐
ا.ت:یااا یه بار به خرگوشت یه چیزی گفتیم پدرمون رو در آورد😐اصلا بیخیال اون موقع شو دیگه😐اصلا چقدر ما وراجی میکنیم بیا بریم دیگه
جونگ کوک:*درو با تردید باز میکنه*
(الان شبه همونطور که تنظیمات یه ومپایر اینطوریه الان شبه و به طرز خیلی ترسناکی تاریکه:خودم از تصور کردنش میترسم😐)
ا.ت:*توی دلش*یا خدا..چقدر ترسناکه😬صد رحمت به فیلم ترسناکا اینقدر سرشون جیغ میزنم الان که حق جیغ زدنم ندارم مگرنه حنجره امو از دست میدادم😰
ا.ت:خ..خب..اینجا که هیچی نیست
جونگ کوک:یکم باید بریم جلوتر...اول بنظرم
شکلشون رو نبینی بهتره چشماتو میگیرم و میریم جلو اول به صداشون عادت کنی
ا.ت:مگه صداشون چطوریه؟
جونگ کوک:انتظار داری صدای یه هیولا چطور باشه؟
ا.ت:ن..نمیدونم..خب تا حالا توی همچین موقعیتی نبودم
جونگ کوک:اگه از صداشون بترسی زنده میشن...وقتی که چشماتو میگیرم دستاتو بزار روی دستام که اگر زنده شن وقتی دستم رو برداشتم که بهشون حمله کنم خودت داستاتو بزاری روی چشمات
ا.ت:ب..باشه
جونگ کوک:*چشماشو میگیره و راه میره*
ا.ت:حواست باشه ها یه وقت با کله نبریم توی درخت😐
جونگ کوک:حواسم هست
ا.ت:*صدای ترسناکی میشنوه واز ترس میلرزه*
(و هم اکنون هیولا زنده میشود)
جونگ کوک:*دستش رو از چشماش برمیداره*ا.ت!!! از جات تکون نخوریا!!!
ا.ت:......*میشینه روی زمین*
جونگ کوک:*هیولا رو میکشه و برمیگرده*
ا.ت: میشه دستامو یه لحظه بردارم؟
جونگ کوک:*دور و بر و نگاه میکنه*خطری نیست..بردار.
ا.ت دستاشو از روی چشماش بر میداره و با چهره ی جونگ کوک مواجه میشه
ا.ت:اینجا خیلی تاریکه
جونگ کوک:خب برای اولین بار ازت انتظاری نداشتم..میخوای برگردیم خونه؟
ا.ت:نه
جونگ کوک: یبار دیگه امتحان میکنیم
(ساعت ها بعد)
جونگ کوک:*خودشو پرت میکنه روی زمین*
ا.ت: اِی خدااا...من هنوز نمیتونم با چشمای باز باهاش رو به رو بشم..خیلی خستم
جونگ کوک:بیا برگردیم خونه..بقیه اش برای فردا بمونه..دیگه نمیتونم
ا.ت: این هیولاهایی که الان با چشمای باز دیدم خیلی ترسناک بودن..بقیه ی هیولا ها هم همینقدر ترسناکن؟
جونگ کوک:نه..فقط اینا نیستن ترسناک تر از اینا هم هست بعضیا هم کمتر ترسناکن بعضیا هم اصلا ترسناک نیستن و هر کدومشون به روش خاصی بهت آسیب میزنن...اینا همشون توهمن..یه وقت میبینی یه هیولا با چهره ی خیلی نازی میاد و گولت میزنه اگه باورش کنی بهت آسیب میزنه و حتی ممکنه متوجه نشی
ا.ت:هوم..بیا بریم خونه
۵.۹k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.