𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 29
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو جونگکوک
الان چند روزه که ا/ت بیهوشه دارم امیدمو از برگشتنش از دست میدم چرا ا/تتت تقصیر منه از همون اولش هم باید حرف تو رو گوش میکردم پدر مادرم بهم زنگ زده بودن بهشون گفتم دیگه بر نمیگردم خونه رفتم یه خونه جدید گرفتم تا دیگه نبینمشون ولی ا/ت
توی اتاق ا/ت نشسته بودم سرم روی شکمش بود دستم رو دور کمرش حلقه کردم
همه خاطراتمون امد جلو چشمام
بغض خفهای بهم دست داد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم چرا من انقدر در حقش ظلم کردم
داشتم گریه میکردم من واقعا برای ا/ت حتا فکر اینکه یه روز نباشه هم نمیتونم بدونه اون زندگی کنم
سنگینی چیزی رو روی قلبم حس میکردم دیگه هیچ چیزی به جز ا/ت ندارم تو این دنیا
دستای یکی رفت تو موهام
یه حسی بهم میگفت ا/ته
سرم رو بالا گرفتم دکتر ا/ت بالای سرم بود
جونگکوک : میشه تنها...
دکتر : بله حتما
سرم رو گذاشتم روی قلب ا/ت میخواستم صدای قلب کوچیکش رو بشنوم
صدای تپیدن قلبش خیلی کم میومد
دستاشو روی سرم حس کردم
این دفعه واقعا ا/ت بود
جونگکوک : ا/تتتتتت
سرم رو همین طور روی سینهاش گذاشته بودم بیشتر به صدای قلبش گوش میکردم
چی چراااا دیگه صدای قلبش نمیاد
صدای دستگاه پشت سرش بلند شد دکترش سریع امد تو
دکتر : لطفا برید بیرون
جونگکوک داشت از پشت شیشه اتاق ا/ت رو نگاه میکرد
ا/ت شروع کرد به خون بالا آوردن
دکتر براش شوک زد ولی دیگه نتونستن کاری براش انجام بدن
پارچه سفید رو روی ا/ت انداختن
جونگکوک : نهههههههههه اون نباید بمیرههههه
دکتر : متأسفیم! لطفا آروم باشید
جونگکوک : ا/تتتتتت(گریه)
پایان رمان عشق شکست خورده
ادامه دارد.....
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 29
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو جونگکوک
الان چند روزه که ا/ت بیهوشه دارم امیدمو از برگشتنش از دست میدم چرا ا/تتت تقصیر منه از همون اولش هم باید حرف تو رو گوش میکردم پدر مادرم بهم زنگ زده بودن بهشون گفتم دیگه بر نمیگردم خونه رفتم یه خونه جدید گرفتم تا دیگه نبینمشون ولی ا/ت
توی اتاق ا/ت نشسته بودم سرم روی شکمش بود دستم رو دور کمرش حلقه کردم
همه خاطراتمون امد جلو چشمام
بغض خفهای بهم دست داد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم چرا من انقدر در حقش ظلم کردم
داشتم گریه میکردم من واقعا برای ا/ت حتا فکر اینکه یه روز نباشه هم نمیتونم بدونه اون زندگی کنم
سنگینی چیزی رو روی قلبم حس میکردم دیگه هیچ چیزی به جز ا/ت ندارم تو این دنیا
دستای یکی رفت تو موهام
یه حسی بهم میگفت ا/ته
سرم رو بالا گرفتم دکتر ا/ت بالای سرم بود
جونگکوک : میشه تنها...
دکتر : بله حتما
سرم رو گذاشتم روی قلب ا/ت میخواستم صدای قلب کوچیکش رو بشنوم
صدای تپیدن قلبش خیلی کم میومد
دستاشو روی سرم حس کردم
این دفعه واقعا ا/ت بود
جونگکوک : ا/تتتتتت
سرم رو همین طور روی سینهاش گذاشته بودم بیشتر به صدای قلبش گوش میکردم
چی چراااا دیگه صدای قلبش نمیاد
صدای دستگاه پشت سرش بلند شد دکترش سریع امد تو
دکتر : لطفا برید بیرون
جونگکوک داشت از پشت شیشه اتاق ا/ت رو نگاه میکرد
ا/ت شروع کرد به خون بالا آوردن
دکتر براش شوک زد ولی دیگه نتونستن کاری براش انجام بدن
پارچه سفید رو روی ا/ت انداختن
جونگکوک : نهههههههههه اون نباید بمیرههههه
دکتر : متأسفیم! لطفا آروم باشید
جونگکوک : ا/تتتتتت(گریه)
پایان رمان عشق شکست خورده
ادامه دارد.....
۴۲.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.