𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 28
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو جونگکوک
به هاریا زنگ زدم که بیاد پیش ا/ت خودم رفتم خونه
عصابم داغون بود در رو با لگد باز کردم
مادر جونگکوک از اتاق با تعجب میاد بیرون
+چی شده؟
جونگکوک میره در اتاق لورا رو محکم باز میکنه و تا حد مرگ کتکش میزنه
+ولششش کن بسه دیگهههه
ترو خدا جونگکوووک
لورا : ترو خدا ببخشید تقصیر من نبود به خدا
یقشو گرفت
جونگکوک : پس کار کی بود ها؟
لورا : مادرت اون بهم میگفت
جونگکوک : مادر راست میگه؟؟
+خوب ببین
جونگکوک : نمیخوام هیچ حرفی بشنوم فقط دعا کنید ا/ت زنده بمونه
توی چهار چوب در وایمیسه
جونگکوک : دیگه هیچ وقت بر نمیگردم به خونتون
ویو جونگکوک
برگشتم بیمارستان ا/ت رو از اتاق عمل بیرون آوردن بیهوش بود
منو هاریا پشت در اتاقش نشستیم
دکترش آمد
جونگکوک : حالش چه طوره؟
دکتر : متأسفیم
جونگکوک : بهوش میاد؟؟؟
دکتر : شاید یه روز شایدم هیچ وقت
هاریا شروع کرد به گریه شدید جونگکوک سرجاش خشکش زده بود
ادامه ندارد...؟....؟
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 28
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو جونگکوک
به هاریا زنگ زدم که بیاد پیش ا/ت خودم رفتم خونه
عصابم داغون بود در رو با لگد باز کردم
مادر جونگکوک از اتاق با تعجب میاد بیرون
+چی شده؟
جونگکوک میره در اتاق لورا رو محکم باز میکنه و تا حد مرگ کتکش میزنه
+ولششش کن بسه دیگهههه
ترو خدا جونگکوووک
لورا : ترو خدا ببخشید تقصیر من نبود به خدا
یقشو گرفت
جونگکوک : پس کار کی بود ها؟
لورا : مادرت اون بهم میگفت
جونگکوک : مادر راست میگه؟؟
+خوب ببین
جونگکوک : نمیخوام هیچ حرفی بشنوم فقط دعا کنید ا/ت زنده بمونه
توی چهار چوب در وایمیسه
جونگکوک : دیگه هیچ وقت بر نمیگردم به خونتون
ویو جونگکوک
برگشتم بیمارستان ا/ت رو از اتاق عمل بیرون آوردن بیهوش بود
منو هاریا پشت در اتاقش نشستیم
دکترش آمد
جونگکوک : حالش چه طوره؟
دکتر : متأسفیم
جونگکوک : بهوش میاد؟؟؟
دکتر : شاید یه روز شایدم هیچ وقت
هاریا شروع کرد به گریه شدید جونگکوک سرجاش خشکش زده بود
ادامه ندارد...؟....؟
۱۳.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.