Halloween surprise
★Halloween surprise......
#جونگین #استری_کیدز
در حال اماده شدن برای جشن هالووینی که دوست صمیمیت ترتیب داده، بودی.یک سری از جاهای گریمت رو جا انداخته بودی که داشتی درستش میکردی،خونه ساکت ساکت بود و خب تو تنها زندگی میکردی و اینم برای یه دختر دانشجوی ۱۹ ساله سخت بود بیخیال افکارت شدی و تصمیم گرفتی همینطور که گریمت رو خوب میکردی اهنگ گوش بدی. اهنگت رو پلی کردی و بعضی از پارت های موردعلاقه ی اهنگت اروم زمزمه میکردی،طوری که فقط خودت میشنیدی،البته اینطور که فکرشو میکردی
با صدای نوتیف گوشیت به خودت اومدی و بازش کردی و با دیدن پیام ناشناس ترسیدی . اولش فکر کردی یه شوخی ای هستش که دوستات دارن باهات انجام میدن اونم فقط واسه ترسوندت ولی با شنیدن صدای محکم کوبیدن در به هم هل شدی و گوشی از دستت افتاد
با دوباره شنیدن پیام سریع گوشیو برداشتی و پیام ناشناسو خوندی
-ببخشید پرنسس ترسوندمت؟
درسته که یکم ترسو بودی ولی سعی کردی اون ترستو اونم در مقابل چنین مردی پنهون کنی تا حداقل خودتو قوی نشون بدی. پس سریع براش تایپ کردی
مشکلت چیه؟دیوونه ای؟استاکری چیزی هستی؟
از لحنت مشخص بود عصبانی بودی
-اوه اروم باش دختر جون، تند داری پیش میری
همینجور به صفحه چتتون خیره بودی که صدای کفش های مردونه ای رو پشت سرت حس کردی اون عطر مردونه ای که با همون قدم اول وارد شدنش به اتاقت کل اتاقتو پر کرده بود.
اروم اروم برگشتی سمتش،هیکلش در برابر هیکل کوچیک تو بزرگ و درشت به نظر میومد و همینطور قد بلند! اروم سرتو بالا بردی و تو چشماش زل زدی
-از اون چیزی که تو عکسات به نظر میومد خوشگل تری پرنسس
مردمک چشمات از ترس میلرزید و همینجور بهش خیره بودی.نمیتونستی حرفی بزنی یا بهتره بگم اصلا نمیدونستی چی باید بگی اونم وقتی که با فیس جذابش مواجه شدی
اروم سرش رو به سمت پایین به طرف صورتت خم کرد
-چیشده دختر کوچولو؟سورپرایز اشنایی اونم تو شب هالووین...دوستش نداشتی؟
هیچی نگفتی که یهو به سمت تخت اتاقت هلت داد.
به سمت گوشِت خم شد
-بزار تو شب اول اشناییمون از این همه زیبایی لذت ببرم....
Endddd
احساس میکنم بد نوشتم اینو جدی:)))
#جونگین #استری_کیدز
در حال اماده شدن برای جشن هالووینی که دوست صمیمیت ترتیب داده، بودی.یک سری از جاهای گریمت رو جا انداخته بودی که داشتی درستش میکردی،خونه ساکت ساکت بود و خب تو تنها زندگی میکردی و اینم برای یه دختر دانشجوی ۱۹ ساله سخت بود بیخیال افکارت شدی و تصمیم گرفتی همینطور که گریمت رو خوب میکردی اهنگ گوش بدی. اهنگت رو پلی کردی و بعضی از پارت های موردعلاقه ی اهنگت اروم زمزمه میکردی،طوری که فقط خودت میشنیدی،البته اینطور که فکرشو میکردی
با صدای نوتیف گوشیت به خودت اومدی و بازش کردی و با دیدن پیام ناشناس ترسیدی . اولش فکر کردی یه شوخی ای هستش که دوستات دارن باهات انجام میدن اونم فقط واسه ترسوندت ولی با شنیدن صدای محکم کوبیدن در به هم هل شدی و گوشی از دستت افتاد
با دوباره شنیدن پیام سریع گوشیو برداشتی و پیام ناشناسو خوندی
-ببخشید پرنسس ترسوندمت؟
درسته که یکم ترسو بودی ولی سعی کردی اون ترستو اونم در مقابل چنین مردی پنهون کنی تا حداقل خودتو قوی نشون بدی. پس سریع براش تایپ کردی
مشکلت چیه؟دیوونه ای؟استاکری چیزی هستی؟
از لحنت مشخص بود عصبانی بودی
-اوه اروم باش دختر جون، تند داری پیش میری
همینجور به صفحه چتتون خیره بودی که صدای کفش های مردونه ای رو پشت سرت حس کردی اون عطر مردونه ای که با همون قدم اول وارد شدنش به اتاقت کل اتاقتو پر کرده بود.
اروم اروم برگشتی سمتش،هیکلش در برابر هیکل کوچیک تو بزرگ و درشت به نظر میومد و همینطور قد بلند! اروم سرتو بالا بردی و تو چشماش زل زدی
-از اون چیزی که تو عکسات به نظر میومد خوشگل تری پرنسس
مردمک چشمات از ترس میلرزید و همینجور بهش خیره بودی.نمیتونستی حرفی بزنی یا بهتره بگم اصلا نمیدونستی چی باید بگی اونم وقتی که با فیس جذابش مواجه شدی
اروم سرش رو به سمت پایین به طرف صورتت خم کرد
-چیشده دختر کوچولو؟سورپرایز اشنایی اونم تو شب هالووین...دوستش نداشتی؟
هیچی نگفتی که یهو به سمت تخت اتاقت هلت داد.
به سمت گوشِت خم شد
-بزار تو شب اول اشناییمون از این همه زیبایی لذت ببرم....
Endddd
احساس میکنم بد نوشتم اینو جدی:)))
- ۲۶.۴k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط