Part ten

Part ten !

صدای فریاد جیمین بلند شد .
هردو به سمتش دویدند . این چه بود ؟...
به زمین چنگ انداخته بود و رگ هایش به رنگ مشکی میزد . هوسوک فریادی زد و گفت : خون ... جوجانگ شی!


جو جانگ کسیه را به سمت اون انداخت .
هوسوک جیمین رو در آغوش گرفت ، جیمین به بازویش چنگ انداخت ، و با دست دیگر قلبش را فشرد .
مینالید و چشمانش در حال سفید شدن بود .
هوسوک خون را باز کرد و به لب های او رساند .

با حس مزه ی خون تقلا هایش آرام گرفت و دست هایش شل شد . با ولع خون را سر میکشید ...
کسیه ی خون به آخر رسید .
رگ های مشکی رنگ جیمین فرو کش کرده بود ... و حال ماننده جنازه روی دستان هوسوک بود .

یونگی به سمتش آمد . او را از دستان هوسوک بر دستان خودش گذاشت : من ازت پرسیده بودم جیمینا... "
صدایش میلرزید . جیمین آرام دستش را بر صورت او گذاشت و نواز کرد .
جیمین _ ا...اتفاقه...میوفته.

یونگی_ اما اگه یه روز حمله بهت دست بده و کسی نباشه ...
ناگه به هق هق زدن افتاد : جیمینا تو باید مراقب خودت باشی!...
جیمین_ برای چی گریه میکنی...گرگینه کوچولو؟

صدایی بم و نا آشنا گفت : یونگی ؟ هنوز پیگیر این خون آشامی ؟...

و پیکر یونانی شکلی در ورودی شکل گرفت .
چهره واضح شد و صدا ادامه داد : سلام ...
یونگی ترسان عقب رفت : ت تو...
+ _ من زندم ... !

#مثل‌خون
#بی‌تی‌اس
#فیک
#نامجون‌جین‌هوسوک‌یونگی
#جیمین‌تهیونگ‌کوک
دیدگاه ها (۲)

کیسه ایی کرمی رنگ نازکی رو روی سرش کشیدند .با ضربه های محکمی...

اینام برای تصور بهتر شخصیت فیک

همه ازم متنفرن...پارت دوم...

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گرگم نفس کرده!‌وارد اتاق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط