همه ازم متنفرن...پارت دوم...

جیمین «
نگاهی به سر تا سرش کردم و گفتم : تازه واردی ؟
سر تکون داد و گفت : اره تازه به سئول اومدیم.
جیمین_حدس میزدم،تیپت به پسرای سئول نمیخوره...
لبخندی زد و سر تکون داد.
جیمین_بیا قدم بزنیم.
نگاهش سنگینش روی یقه بازم متمرکز شد،تونستم سرخ شدن صورتش رو ببینم. »

قدم هایی آروم به سمت پارک میزدن .
یونگی_بهت میگن انجل دنس،برای چی ؟

جیمین_ من چند ساله توی همین شهر به صورت خیابونی اجرا میکنم. مردم بخاطر رقص خوبم این لقب رو بهم دادن.

یونگی_پس اسمت چی؟

جیمین_هیچکس هویت اصلیمو نمیدونه.
و بعد میخنده.

یونگی_این همه محبوبیت رو پشت یه ماسک داری و به همه نشون نمیدی؟

جیمین_هیچ وقت نزار قدرت کورت کنه....

دستی به یقه جیمین گرفته شد و اون رو به دیوار چسبوند : چه بدن سفیدی...
و دستش توی لباس جیمین فرو رفت .
ضربه‌ای از طرف یونگی به صورت پسر خوابید.

زمین خورد و با عصبانیت به یونگی نگاه کرد.
یونگی با صدای بمی گفت : گم میشی یا یه بار دیگه بزنم؟
پسر دور شد.
رو به جیمین کرد، با جیمین که روی زمین نشسته؛پاهاش رو جمع کرده و سرش رو گرفته مواجه میشه.

یونگی_تو خو...

جیمین محکم اون رو در آغوشش گرفت : م ممنونم.
یونگی با برخورد سینش با بدن داغ جیمین مور مور شد و اه کوتاهی کشید...
#یونمین_فیکیشن
دیدگاه ها (۱)

Part ten !صدای فریاد جیمین بلند شد .هردو به سمتش دویدند . ای...

کیسه ایی کرمی رنگ نازکی رو روی سرش کشیدند .با ضربه های محکمی...

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گرگم نفس کرده!‌وارد اتاق...

‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گرگم نفس کرده!‌اشک هایی ...

پارت سوم:داستان از دیدگاه یونگی: داشت توی یکی از کوچه پس کوچ...

پارت اول:داستان از دیدگاه یونگی: داشت از قمارخانه باباش خارج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط