پارت

پارت13
من: اما برادر جواب تلفنای خواهرشو نداد دختره تو کشوره غریبه تک تنها بود اون دختر با یه خانومی اشنا شد با هم کار می کردن دختره ازش خواست کمکش کنه تا زندگی کنه خانومه براش شناسنامه گرفت اون دختر و شاد کرد دختره تونست رو پاه خودش بمونه بخنده شاد زندگی کنه اما طولی نکشید فقدر پنج سال بود رنگ زندگی دید اون خانومه عاشق شدش عاشق یه مرد خانومه هم خودشو کشت پرت کردپایین این دختر مون مرگ دوتا از بهترین ادماشو با چشاش دید الان دختر فقدر 24 سالشه اما خیلی درد. داره دلش گرفته دلش از اون خدا گرفته چرا اینقدر بدبخته تو جوابشو می دونی
امیکا:چقدر سختی کشیده
من: امیکا تو فرشته زندگی منو کشتی اون دختر منم اون خانومه انی
امیکا:انی چی شده
من: انی وقتی اون روز از پیشت میره فردا صبحش خودشو تو دریا پرت می کنه گفت بهت بگم به قولش وفاع کرد
امیکا:شوخی نی کنی نه
من: کاش شوخی بود
امیکا :نه امکان نداره
من: کاش جرعتشو داشتم با اسلحه هم بکشمت نمی تونم امیکا خیلی بی معرفتی
باچشای خیس از پله ها اومدم پایین بادیگار دا داشتن نگام می کردن اسلحه تو دستم بود چند نفر تو سالن بودن
من به ترکی : چیه ادم ندیدین
امیکا به فارسی: سارا واستا
من: چیه
امیکا:انی کجاست راستشو بگو
من: تو خاک زیر خاکه هی دنیا ببین چیکار می کنی
رفتم بیرون
رمان از زبان امیکا&&
سر خاک انی بودم
امیکا: ببین برات چی خریدم از اون گلا که دوست داری گل لاله سفید و قرمز یادته دوست داشتی این مدل گل برای عروسیت بگرم اما الان برای خاکت خریدم انی چرا این کارو کردی من خاک به سر چه می دونستم قرار این بشه انی من عاشقت شدم دیره من بمب نذاشتم زیر ماشینت کار برادرم بود انی اون روز دروغ گفتم بهت اره اولش بازی بود اما کم کم عاشقت شدم نخواستم بهت اسیب بزنم اونو گفتم انی من نمی تونم بدون تو زندگی کنم هر گوشه این شهر ازت خاطره دارم باشع دلت برای من نسوخت برای انا چی مگع نمی گفتی می خواهی عروسش کنی می خواهی بهترین خونه براش تو این شهر بگیری انی دلم برات تنگ شده جات خوبه تنگ نیستش
خیلی دیر بود من احمق ترین ادم دنیام من نه به خودم به انا و انی بد کردم
امی:بیا
من: چیه
امی:انی قبل مرگش برای هر کی نامه نوشته
داد و رفت
نامه باز کردم
سلام نمی دونم اینو می خونی یا می ندازی دور اما می خواستم بگم اینا همش دوروغههههههههههه🤣🤣🤣
انی:چیه واقعا فکر کردی می میرم اره کور خوندی
من: چه خبره
دنیکا:برادرت خواستیم گول بزنیم
انا:نقشه من بود برادرت وقتی انی اومد پیشت دنبالش کرد از اونجا که فیا انی دنبال کرده بود متوجه شد من به انی گفتم قرار شد یه مرگ علیکی داشته باشه تا دادش فکر کنه مرده خودشو پرت کرد اما فیا بهش طناب وصل کرده بود وقتی مثلا داره با ما حرف می زنه
دیدگاه ها (۰)

پارت 14من: وقتی که مثلا داره با ما حرف می زنه دوردز قارق ف...

پارت14 عروسی انی برگزار شد و رفتن به امریکافیا هم رفتش فران...

پارت12انی:پنج سال پیش خدا بهم یه لطف کرد بهم انا داد باهاش ا...

پارت 11انی :چه ربطی دارهمن: تو اون حلقه یه رم کوچیکه توش تما...

سناریو درخواستی وقتی داری خیار میشوری و اونا تحریک

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

خوب یه مطلب جدی رو بگم به دختر خانومای حاجی که می‌دونم حتما ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط