نگاهش سر خورد پایین و موشکافانه بهم خیره شد .یه چیز عجیبی
نگاهش سر خورد پایین و موشکافانه بهم خیره شد .یه چیز عجیبی رو حس کردم .یه چیز بد که نمی خواستم وجود داشته باشه. _ازت می خوام برای یک هفته وقتی که با منی بذاریش کنار .همش یک هفته به من فکر کن .از همین الان هم بهش نشون دادی که می خوای طوری زندگی کنی که برات بهتره .با کسی که واقعیه نه خیالاتی که توی خواب می بینی . فردا می بینمت. رفت .حرفاش خیلی جدی بودند .سرم رو چرخوندم و به پشتم نگاه کردم .الکس به کجا زل زده بود؟ اینجا که کسی نیست .چشم چرخوندم که رد نگاهم روی مردی که کنار درخت و داخل سایه ها پنهان شده بود، ثابت موند .قلبم ایستاد .همه چی رو دید؟ پس چرا حرفی نزد؟ چرا نیومد جلو؟ براش مهم نبود؟ داره بهم ثابت می کنه که من براش ارزشی ندارم؟ اشکی که توی چشمم جمع شده بود نمی ذاشت خوب ببینمش .حالا خسته تر از قبل به نظر میومد و غمی توی چشماش بود که متعجبم می کرد .حرفاش و حرکاتش با نگاه غمگینش نمی خونه .صادق نیست و همش سعی می کنه حقیقت رو مخفی کنه .حرف کی رو باور کنم؟ حرفی که از دهنش بیرون میاد یا حرفی که چشماش داره داد می زنه؟ چرا هنوز برام پیچیده و نامفهومی؟ چرا اینقدر سخته احساست رو نشون بدی؟ تا زمانی که تو حرفی نزنی، منم چیزی نمیگم .حتی اگه دوسم نداری هم می خوام بلند بهم بگی تا بدونم با کی طرفم . همه ی اینا رو توی دلم می گفتم و نگاهش می کردم .شاید برای هر دوتامون دوری بهتر باشه و منم بتونم با الکس به نتیجه ای برسم .هر چند، از الان می دونم جوابم چیه. صدای قدم هایی رو شنیدم و وقتی برگشتم آماندا رو دیدم که تند داره میاد طرفم و هی میگه کجایی؟ ازش عذرخواهی کردم و وقتی خواستم باهاش برم، برگشتم عقب تا آراد رو ببینم اما نبود .بدون خداحافظی رفته بود. درست مثل اینکه بودنش امشب و در اینجا از اولشم یه خواب بود.
فصل سیزدهم :حقیقت تیک تاک .تیک تاک .تیک تاک. از دیشب تا حالا این صدا رو می شنوم .فکر کنم شب شده .مطمئن نیستم چون پتو روی سرمه و حاضر نیستم از زیرش بیام بیرون .کل روز رو اینجا موندم و به حرف شبنم هم گوش ندادم .نه چیزی خوردم نه حمام رفتم .فقط دو بار رفتم دستشویی که اونم مجبور بودم. با خودم و دنیا قهرم .از صبح الکس چند بار زنگ زده اما شبنم گفته مریضم .دلم نمی خواد با اونم صحبت کنم .همه چیز خراب شد .با دیدن آراد و بعدش اون حرکت احمقانه ی الکس، دیگه هیچ امیدی به آینده ندارم .تازگی ها چقدر
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d8%b4%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d9%88%d8%b3%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
فصل سیزدهم :حقیقت تیک تاک .تیک تاک .تیک تاک. از دیشب تا حالا این صدا رو می شنوم .فکر کنم شب شده .مطمئن نیستم چون پتو روی سرمه و حاضر نیستم از زیرش بیام بیرون .کل روز رو اینجا موندم و به حرف شبنم هم گوش ندادم .نه چیزی خوردم نه حمام رفتم .فقط دو بار رفتم دستشویی که اونم مجبور بودم. با خودم و دنیا قهرم .از صبح الکس چند بار زنگ زده اما شبنم گفته مریضم .دلم نمی خواد با اونم صحبت کنم .همه چیز خراب شد .با دیدن آراد و بعدش اون حرکت احمقانه ی الکس، دیگه هیچ امیدی به آینده ندارم .تازگی ها چقدر
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d8%b4%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d9%88%d8%b3%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۸.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.