متعلق به او
#متعلقبهاو
#part55
_عزیزم تو اینجا بشین من با میرم پیش عمو لی زود میام
+باشه برو
کوک از اونجا رفت و سئول همونطور نشسته بود و به دور اطراف نگاه میکرد که یسری دختر و اون جینا کنارش نشستن
+خبریه؟
جینا:نه عزیزم بده نخواستیم تنها باشی
همشون پوزخند چندش آوری زدن
جینا:مشروب نمیخوری؟
+نه نمیتونم
جینا:چرا؟میترسی مست شی
یکی از دخترا:شاید تاحالا لب نزده
جینا:وا یعنی میگی تاحالا لب نزده
یکی دیگه از دخترا:بیخیال یه شب که چیزی نمیشه
+نه ممنون
جینا:بخور دیگه
اون چند نفر حسابی رو موخه سئول بودن جینا با دیدن یزره سوختگی پوزخندی زد
جینا:کمرت سوخته(پوزخند)
+به شما ربطی داره
جینا:بخاطر همین واسه تولد همچین لباس بدی پوشیدی
سئول که میدونست جینا چرا اینطوری آروم به صندلی تکیه داد و یه دستشو پشتش گرفت و مثل ملکه ها یه پاشو رو هم گذاشت و گفت
+یعنی میخوای مثل خودت باز بگردم جینا خانوم(پوزخند)
جینا:لباس پوشیدن من به تو چه ربطی داره
+لباس پوشیدن من هم به تو ربط نداره
جینا محکم از جاش بلند شد و بلند گفت
جینا:فکر کردی چون همسر جئون جونگ کوکی میتونی هرکاری کنی؟
+میتونم
عطر اون دخترا داشت ریه سئول رو ازیت میکرد و ریش توانایی مقابله با عطرایه خیلی تند رو نداشت ریش حسابی میسوخت و نیاز به اسپره تنفسی داشت نفس عمیقی کشید ولی باعث سرفش میشد جینا که حال سئول رو دیده بود پوزخند زد و به بقیه نگاه کرد و اونام پوزخند زدن یکیشون کیف سئول رو انداخت که باعث شد اسپره از کیف بیوفته بیرون
جینا:اوه این چیه نمیتونی نفس بکشی باهاش آخی
جینا اسپره رو تو دستش گرفت همون موقع بود کوک از پله ها پایین اومد اما با دیدن اون صحنه خندش محو شد اونا داشتن با دخترکش چیکار میکردن اصلا چطور جرعت کردن پله ها رو با عجله پایین رفت و بدون توجه به اطرافیانش موهایه جینا رو از پشت کشید
_چه غلطی میکنی؟(عصبی)
جینا:آیی موهام
کوک اسپره رو از دست جینا کشید و همونطور پرتش کرد عقب
رو زمین زانو زد و سئول رو تو بغلش گرفت و اسپره رو تو دهنش زد
_نفس بکش چیزی نیست نفسم
سئول بعد از هر پیس نفس عمیقی میکشید
_خوبه عزیزم همینه
سئول آروم شد
آقای لی:حالت خوبه دخترم
+خوبم عمو ممنون از لطفت
آقای لی:واقعا بابت کار زشت دخترم معذرت میخوام
+من فقط به بو عطر حساس شدم ولی شما تقصیری ندارید
آقای لی:شرمنده سر این اتفاق بحثمون قطع شد منتظریم کیک بیاد
+پس تا اومدن کیک و بریدنش صبر میکنیم
_تو مطمئنی عزیزم؟
+آره عزیزم
#part55
_عزیزم تو اینجا بشین من با میرم پیش عمو لی زود میام
+باشه برو
کوک از اونجا رفت و سئول همونطور نشسته بود و به دور اطراف نگاه میکرد که یسری دختر و اون جینا کنارش نشستن
+خبریه؟
جینا:نه عزیزم بده نخواستیم تنها باشی
همشون پوزخند چندش آوری زدن
جینا:مشروب نمیخوری؟
+نه نمیتونم
جینا:چرا؟میترسی مست شی
یکی از دخترا:شاید تاحالا لب نزده
جینا:وا یعنی میگی تاحالا لب نزده
یکی دیگه از دخترا:بیخیال یه شب که چیزی نمیشه
+نه ممنون
جینا:بخور دیگه
اون چند نفر حسابی رو موخه سئول بودن جینا با دیدن یزره سوختگی پوزخندی زد
جینا:کمرت سوخته(پوزخند)
+به شما ربطی داره
جینا:بخاطر همین واسه تولد همچین لباس بدی پوشیدی
سئول که میدونست جینا چرا اینطوری آروم به صندلی تکیه داد و یه دستشو پشتش گرفت و مثل ملکه ها یه پاشو رو هم گذاشت و گفت
+یعنی میخوای مثل خودت باز بگردم جینا خانوم(پوزخند)
جینا:لباس پوشیدن من به تو چه ربطی داره
+لباس پوشیدن من هم به تو ربط نداره
جینا محکم از جاش بلند شد و بلند گفت
جینا:فکر کردی چون همسر جئون جونگ کوکی میتونی هرکاری کنی؟
+میتونم
عطر اون دخترا داشت ریه سئول رو ازیت میکرد و ریش توانایی مقابله با عطرایه خیلی تند رو نداشت ریش حسابی میسوخت و نیاز به اسپره تنفسی داشت نفس عمیقی کشید ولی باعث سرفش میشد جینا که حال سئول رو دیده بود پوزخند زد و به بقیه نگاه کرد و اونام پوزخند زدن یکیشون کیف سئول رو انداخت که باعث شد اسپره از کیف بیوفته بیرون
جینا:اوه این چیه نمیتونی نفس بکشی باهاش آخی
جینا اسپره رو تو دستش گرفت همون موقع بود کوک از پله ها پایین اومد اما با دیدن اون صحنه خندش محو شد اونا داشتن با دخترکش چیکار میکردن اصلا چطور جرعت کردن پله ها رو با عجله پایین رفت و بدون توجه به اطرافیانش موهایه جینا رو از پشت کشید
_چه غلطی میکنی؟(عصبی)
جینا:آیی موهام
کوک اسپره رو از دست جینا کشید و همونطور پرتش کرد عقب
رو زمین زانو زد و سئول رو تو بغلش گرفت و اسپره رو تو دهنش زد
_نفس بکش چیزی نیست نفسم
سئول بعد از هر پیس نفس عمیقی میکشید
_خوبه عزیزم همینه
سئول آروم شد
آقای لی:حالت خوبه دخترم
+خوبم عمو ممنون از لطفت
آقای لی:واقعا بابت کار زشت دخترم معذرت میخوام
+من فقط به بو عطر حساس شدم ولی شما تقصیری ندارید
آقای لی:شرمنده سر این اتفاق بحثمون قطع شد منتظریم کیک بیاد
+پس تا اومدن کیک و بریدنش صبر میکنیم
_تو مطمئنی عزیزم؟
+آره عزیزم
۱۲.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.