سناریو
وقتی دیر سر قرار میرسه...
"نامجون"
با صدای برخورد زنگوله های بالای در رستوران،
سرت رو سمتش برمیگردونی...
آروم نفس نفس میزد و نزدیکت میشد که از رو صندلی پاشدی و با دیدن دسته گل بابونه متعجب تو چشماش خیره شدی که زمزمه کرد..
نامجون : میدونستم عاشق گل بابونه ای برای همین حتما باید میخریدم، ببخشید که دیر شد:)))
"جین"
کنار مرکز خرید وایساده بودی و هی بهش زنگ میزدی ولی جوابی از طرفش دریافت نکردی...
با گرمی دست ینفر رو شونت سرت رو برگردوندی که با جین مواجه شدی...
لبخندی زد و دو دستتو گرفت و یه آویز قاب گوشی با طرح ستاره رو بهت تقدیم کرد و لب زد..
جین : وقتی دیدمش، یاد تو افتادم لطفا قبول کن و ببخش که دیر رسیدم...
"یونگی"
برف شدیدی میبارید و گونه هات سرخ شده بود..
به خودت میلرزیدی و دو دستت رو جلوی دهنت گذاشته بودی که با صدای یونگی سرت رو سمتش برگردوندی.. خیلی سریع شالگردن سفیدی رو دور گردنت انداخت و کت مشکی رو رو شونه ت انداخت...
یونگی : وسطای راه دوباره برگشتم خونه که لباس گرم برات بیارم چون میدونستم که تو طبق معمول لباس گرم نپوشیدی و سرما میخوری...
با حرفی که زد شالگردن رو محکم گرفتی و لبخندی رو لبت نشست..
"جیهوپ"
خیلی وقت بود که منتظر جیهوپ بودی ولی هنوز نیومده بود ساعت 9 شب بود که بالاخره بعد دقایقی رسید، رفته بودید سینما که وسطای فیلم از خستگی و کم خوابی خوابت برد سرتو رو شونش گذاشتی که لبخند محوی زد...
جیهوپ : متاسفم که انقدر منتظرت گذاشتم کوچولو
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.