از چرخیدن چشمهات تا لرزش خفیف انگشتان باریک من

از چرخیدن چشمهات تا لرزش خفیف انگشتان باریک من
از هرزگی کلمات شبانه تا یورش پچ پچه ها در گوشم
از وحشت حبس شده ی نفس هام تا ادامه نسل ات در دهانم
کدام جاده تن به بن بست نداد که تمام چهار راههای شهر
بالا اورند هفت جد و ابادشان را توی مشتم...

له می کنم مورچه را جنازه را با احترام می گذارم توی لانه عنکبوت
گریزی نیست ، دکمه ات را کیپ ببند مورچه ها اهلی نمی شوند .
همیشه قرار نیست جهان ات را پاک کنی از هر چه سوسک مرده
از هر چه تار عنکبوت از هر چه دانه ی تسبیح که جد بزرگوارم
از ته اضافه می کرد به نسل اش...

نگاه کن به رگه های مخدوش خون در گوشه چشمانم
به شلیک آب دهانم بر التذاذ نافرجام هوس ها در کف خیابان
به گم شدن هویت ام در تردد مشکوک ماشین ها ...

هیچ فایده ای ندارد شمردن گلهای قالی ،بهار دستش را از شانه ات بر
می دارد زمین به دور نبودنت می چرخد و ماه پایانت را از آغاز می کند...

تو می مانی و دست تجاوز مرگ به سوراخ های دماغ ات
یادت می رود اکسیژن با ژن خوب ساخته می شد
یا همین درخت کوچک همسایه دست می کشید روی خوابت
تو مشکوک به حضور سلول در سلولهای تن ات و اسبت صبح جمعه شیهه می کشید اصول بی ربط زبانت را...
دیدگاه ها (۱)

به نام خدایی که دست تکان می دهد از روی عرشه به کسانی که د...

عروس شده بودم و سیم‌های مسی از موهایم آویزان بود...باد م...

وقتی در شهری آن سوی اندیشه‌های نا آگاه پیاده شدممثل پیامبری ...

آنجا را ببین آنجا که ماه و ستاره و گوسفند یکجا غروب می‌کنند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط