عروس شده بودم و سیمهای مسی از موهایم آویزان بود
عروس شده بودم و سیمهای مسی از موهایم آویزان بود...
باد میوزید و موسیقی باستانی از موهایم بهگوش میرسید
مادرم میان پرهای بالشم پونه میکاشت تا کابوس مارها به من نپیچد...
میترسم...
تو قهرمان شاهنامهی من نبودی
تو در شبنامهای ظهور کردی در شبی بارانی و معشوقهی سومت جاسوس خدای معبد بود ...
تو که در نیستان جانم آتش به اختیاری ، میترسم بیدار شوم به نهال قلم دست ببرم، شعر شکوفه دهد و میوهاش عشق تو نباشد...
باد میوزید و موسیقی باستانی از موهایم بهگوش میرسید
مادرم میان پرهای بالشم پونه میکاشت تا کابوس مارها به من نپیچد...
میترسم...
تو قهرمان شاهنامهی من نبودی
تو در شبنامهای ظهور کردی در شبی بارانی و معشوقهی سومت جاسوس خدای معبد بود ...
تو که در نیستان جانم آتش به اختیاری ، میترسم بیدار شوم به نهال قلم دست ببرم، شعر شکوفه دهد و میوهاش عشق تو نباشد...
- ۸.۸k
- ۱۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط