رمان عشق ممنوعه پارت ۱۰
رمان_عشق_ممنوعه پارت ۱۰
کیوان : خیلی خب باشه میام ترسو خانم
کیمیا: خفه شو چون مجبورم
کیوان : باشه بابا
کیوان : اینجا دمه در آشپزخونه وایسادم برو ابتو بخور بیا
کیمیا : باشه
ویو کیوان
کیمیا داشت خیلی کیوت آب میخورد آخه یه آدم چقدر میتونه انقدر کیوت باشه آدم تعجب میکنه
تو همین فکرا بودم که آب ریخته یه جا و کیمیا پا گذاشت رو آب نزدیک بود لیز بخوره گرفتمش ( نویسنده : حالا خودتون یه جوری تجسمش کنید نویسندتون حالش خش نی و خلاقیتش به ته کشیده )
ویو کیمیا
نفهمیدم چی شد تنها چیزی که فهمیدم وقتی چشامو باز کردم خودمو تو بغل کیوان دیدم
کیوان : دست و پا چلفتی یکم حواست به خودت باشه بد نیستا(لحن عصبی و نگران )
کیمیا : الان نگران من شدی؟😳(تعجب آور )
کیوان : ن ن نه بابا این چرت و پرت ها رو از کجات در میاری من فقط از دستت عصبی شدم که انقدر دست و پا چلفتی هستی ( نویسنده : داره ماست مالی میکنه بچه 😂😂)
کیمیا : باشه بابا اصن من کی واست مهم بودم که الان مهم باشم حالا هم یالا منو بزار زمین( نویسنده : ای جااان بچم قهر کرد😂😂 کسیا گه دارن میخونن : اوفففف ولمون کن بزا بخونیم این لامصب رو نویسنده : باشه ببهشید 😂🥺🥺)
کیوان: فدات شم این چه حرفیه تو برای من مهمی
کیمیا: اگه مهمم پس چرا جوری رفتار میکنی مهم نیستم
کیوان : این اخلاقه منه ولی حالا که تو خوشت نمیاد اخلاقمو تغییر میدم
کیمیا : از خودت و اخلاقت خوشم میاد هیچوقت تغییرشون نده
کیوان : باشه🥺(کیوت)
کیوان : خودتو محکم بگیر میخوام بدو ام (در حالی که کیمیا تو بغلش بود )
کیمیا : ک ک کیوان نه نه .
کیوان : دیگه دیر شده
کیمیا : (جیغ)
کیوان : عَه خانم جیغ جیغو انقدر جیغ نزن
کیمیا : کیوان خیلی بیشعوری
کیوان : عه به من میگی بیشعور وایسا نشونت بدم😂😂
(کیمیا رو انداخت رو تخت و قلقلکش داد)
کیمیا: ک ک ک کیوان بسه کیوان بسه به مولا گریه میکنم
کیوان :...............
_________________________________________
پایان پارت ۱۰
احساس میکنم واسه پارت یازده خیلی وقت میخوام مغزم نمیکشه
کیوان : خیلی خب باشه میام ترسو خانم
کیمیا: خفه شو چون مجبورم
کیوان : باشه بابا
کیوان : اینجا دمه در آشپزخونه وایسادم برو ابتو بخور بیا
کیمیا : باشه
ویو کیوان
کیمیا داشت خیلی کیوت آب میخورد آخه یه آدم چقدر میتونه انقدر کیوت باشه آدم تعجب میکنه
تو همین فکرا بودم که آب ریخته یه جا و کیمیا پا گذاشت رو آب نزدیک بود لیز بخوره گرفتمش ( نویسنده : حالا خودتون یه جوری تجسمش کنید نویسندتون حالش خش نی و خلاقیتش به ته کشیده )
ویو کیمیا
نفهمیدم چی شد تنها چیزی که فهمیدم وقتی چشامو باز کردم خودمو تو بغل کیوان دیدم
کیوان : دست و پا چلفتی یکم حواست به خودت باشه بد نیستا(لحن عصبی و نگران )
کیمیا : الان نگران من شدی؟😳(تعجب آور )
کیوان : ن ن نه بابا این چرت و پرت ها رو از کجات در میاری من فقط از دستت عصبی شدم که انقدر دست و پا چلفتی هستی ( نویسنده : داره ماست مالی میکنه بچه 😂😂)
کیمیا : باشه بابا اصن من کی واست مهم بودم که الان مهم باشم حالا هم یالا منو بزار زمین( نویسنده : ای جااان بچم قهر کرد😂😂 کسیا گه دارن میخونن : اوفففف ولمون کن بزا بخونیم این لامصب رو نویسنده : باشه ببهشید 😂🥺🥺)
کیوان: فدات شم این چه حرفیه تو برای من مهمی
کیمیا: اگه مهمم پس چرا جوری رفتار میکنی مهم نیستم
کیوان : این اخلاقه منه ولی حالا که تو خوشت نمیاد اخلاقمو تغییر میدم
کیمیا : از خودت و اخلاقت خوشم میاد هیچوقت تغییرشون نده
کیوان : باشه🥺(کیوت)
کیوان : خودتو محکم بگیر میخوام بدو ام (در حالی که کیمیا تو بغلش بود )
کیمیا : ک ک کیوان نه نه .
کیوان : دیگه دیر شده
کیمیا : (جیغ)
کیوان : عَه خانم جیغ جیغو انقدر جیغ نزن
کیمیا : کیوان خیلی بیشعوری
کیوان : عه به من میگی بیشعور وایسا نشونت بدم😂😂
(کیمیا رو انداخت رو تخت و قلقلکش داد)
کیمیا: ک ک ک کیوان بسه کیوان بسه به مولا گریه میکنم
کیوان :...............
_________________________________________
پایان پارت ۱۰
احساس میکنم واسه پارت یازده خیلی وقت میخوام مغزم نمیکشه
۱.۱k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.