نه! همین که هستی کافی نیست
نه! همین که هستی کافی نیست
نمی دانی این فقط بودنهایت چقدر آزارم میدهد!
گویی که معلق در میانِ نبودنهای کابوسوارت، ایستادهام.
این ترسِ مجاب شدن به بودنت
دلهرهی یک تکرار که تو را در من زنده نگه میدارد
این شوقِ نا مفهومِ داشتنت
که بیرحمانهتر از هر انتظاری، مرا در خود میچلاند
آنقدر که تمامِ صبوریام، از چشمانم سرریز میشود.
اما کاش میدانستی...
من تو را لبریز از خودت میخواهم
با تمام نفس بریدگیهایم...
وقتی که سنگینی نامت را صدا میزنم.
وقتی که هجومِ نگاه غریبانهام،
قلعهی قلبِ سنگیات را...
بی هیچ مقاومتی تسخیر میکند.
من تو را در انعکاس خواستنت، میخواهم
نه! همین که هستی کافی نیست!
من تو را شبیه خودت میخواهم…
شبیه لحظه هایی که دلبرانه
آغازگر ِ دلواژههای شبانهام میشوی
بی آنکه بخواهم برای داشتنت، واژهای را شکنجه دهم
بی آنکه آرزویی شوی...
که محال بودنش را ضجه بزنم.
نه همین که فقط هستی، کافی نیست!
نمی دانی این فقط بودنهایت چقدر آزارم میدهد!
گویی که معلق در میانِ نبودنهای کابوسوارت، ایستادهام.
این ترسِ مجاب شدن به بودنت
دلهرهی یک تکرار که تو را در من زنده نگه میدارد
این شوقِ نا مفهومِ داشتنت
که بیرحمانهتر از هر انتظاری، مرا در خود میچلاند
آنقدر که تمامِ صبوریام، از چشمانم سرریز میشود.
اما کاش میدانستی...
من تو را لبریز از خودت میخواهم
با تمام نفس بریدگیهایم...
وقتی که سنگینی نامت را صدا میزنم.
وقتی که هجومِ نگاه غریبانهام،
قلعهی قلبِ سنگیات را...
بی هیچ مقاومتی تسخیر میکند.
من تو را در انعکاس خواستنت، میخواهم
نه! همین که هستی کافی نیست!
من تو را شبیه خودت میخواهم…
شبیه لحظه هایی که دلبرانه
آغازگر ِ دلواژههای شبانهام میشوی
بی آنکه بخواهم برای داشتنت، واژهای را شکنجه دهم
بی آنکه آرزویی شوی...
که محال بودنش را ضجه بزنم.
نه همین که فقط هستی، کافی نیست!
۱۱۲.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.