رئیسبار
#رئیس_بار
پارت(۲۱)
{ویو ا/ت}
چشمامو باز کردم یک جای خیلی تاریک و نمناک بودم، یکم تکون خوردم که فهمیدم روی صندلی ام و دستام و پاهام بستس و دهنمم با چسب بستن، کلی تقلا کردم تا خودمو باز کنم، اول از دستام شروع کردم کشیدمشون و تابش میدادم تا شل بشه، بعد از کلی تقلا تونستم شلش کنم و دستامو باز کنم، طناب دور پاهامم باز کردم و چسب رو از دهنم کندم، به سرعت به سمت در اتاق حرکت کردم تا میخواستم درو باز کنم یهو درباز شد یک مرد قد بلند هیکلی وارد شد
~چه غلطی میکنییی(داد)(اسلحه شو در اورد و به سمت ا/ت گرفت)
~حقته همین الان یه گلوله حرومت کنممم
ا/ت: هه، عُرضه همچین کاریو نداری(پوزخند)
~وقتی کشتمتو جنازتو برای جئون فرستادم میفهمی..
ا/ت: مگه تو کی هستی؟
~من؟(پوزخند) دشمن دیرینه ی جئون جونگ کوک، جانگ مین هو
ا/ت: که اینطور....
★:ا/ت یک مشت زد تو دستشو مچ دستشو پیچوندو با یک حرکت تفنگو ازش گرفتو به سمتش نشونه گرفت.
~داری چیکار میکنی؟ اصلا بلدی باهاش کارکنی؟ (پوزخند)
ا/ت: واقعا ننگه دختر لی دونگ ووک مافیای بزرگ کره باشی و کار با اسلحه بلد نباشی..
~چــ... چیییی؟!! لی دونگ ووک اون عوضی که پدر منو کشت.؟؟؟
{ویو ا/ت}
یه تیر زدم تو شونش و بعد از اینکه زخمیش کردم، از شدت درد نشست رو زمین، منم که موقعیت گیرم اومده بود، با طناب دستاشو پشت سرش محکم بستم، یه لگد به کمرش زدم و گفتم بلند شو، اونم بلافاصله بلند شد، یقه شو از پشت گرفتم و تفنگ و گذاشتم رو سرش، برای اینکه بادیگاردا رو دور بزنم بهش نیاز داشتم
ا/ت: زود باش درو باز کن عوضی (درو باز کرد) زود باش حرکت کن تا یه تیر تو مغزت خالی نکردم
{ویو ا/ت}
وقتی از اونجا رفتیم بیرون، بادیگارداش دورمون حلقه زدن
ا/ت: گمشین کنار تا رئیستون رو نفله نکردممم(تفنگ رو فشار دادم به سرش و بهش گفتم) بگو برام یه ماشین اماده کنن(مین هو علامت داد تا ماشینو براش اماده کنن)
...
پارت(۲۱)
{ویو ا/ت}
چشمامو باز کردم یک جای خیلی تاریک و نمناک بودم، یکم تکون خوردم که فهمیدم روی صندلی ام و دستام و پاهام بستس و دهنمم با چسب بستن، کلی تقلا کردم تا خودمو باز کنم، اول از دستام شروع کردم کشیدمشون و تابش میدادم تا شل بشه، بعد از کلی تقلا تونستم شلش کنم و دستامو باز کنم، طناب دور پاهامم باز کردم و چسب رو از دهنم کندم، به سرعت به سمت در اتاق حرکت کردم تا میخواستم درو باز کنم یهو درباز شد یک مرد قد بلند هیکلی وارد شد
~چه غلطی میکنییی(داد)(اسلحه شو در اورد و به سمت ا/ت گرفت)
~حقته همین الان یه گلوله حرومت کنممم
ا/ت: هه، عُرضه همچین کاریو نداری(پوزخند)
~وقتی کشتمتو جنازتو برای جئون فرستادم میفهمی..
ا/ت: مگه تو کی هستی؟
~من؟(پوزخند) دشمن دیرینه ی جئون جونگ کوک، جانگ مین هو
ا/ت: که اینطور....
★:ا/ت یک مشت زد تو دستشو مچ دستشو پیچوندو با یک حرکت تفنگو ازش گرفتو به سمتش نشونه گرفت.
~داری چیکار میکنی؟ اصلا بلدی باهاش کارکنی؟ (پوزخند)
ا/ت: واقعا ننگه دختر لی دونگ ووک مافیای بزرگ کره باشی و کار با اسلحه بلد نباشی..
~چــ... چیییی؟!! لی دونگ ووک اون عوضی که پدر منو کشت.؟؟؟
{ویو ا/ت}
یه تیر زدم تو شونش و بعد از اینکه زخمیش کردم، از شدت درد نشست رو زمین، منم که موقعیت گیرم اومده بود، با طناب دستاشو پشت سرش محکم بستم، یه لگد به کمرش زدم و گفتم بلند شو، اونم بلافاصله بلند شد، یقه شو از پشت گرفتم و تفنگ و گذاشتم رو سرش، برای اینکه بادیگاردا رو دور بزنم بهش نیاز داشتم
ا/ت: زود باش درو باز کن عوضی (درو باز کرد) زود باش حرکت کن تا یه تیر تو مغزت خالی نکردم
{ویو ا/ت}
وقتی از اونجا رفتیم بیرون، بادیگارداش دورمون حلقه زدن
ا/ت: گمشین کنار تا رئیستون رو نفله نکردممم(تفنگ رو فشار دادم به سرش و بهش گفتم) بگو برام یه ماشین اماده کنن(مین هو علامت داد تا ماشینو براش اماده کنن)
...
- ۵.۹k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط