عروسکم

پارت:۲۰
راوی : خلاصه زنگ ها تموم شد و دختر و پسر های ماهم رفتن خونه
ساعت : 00 : 18
پیش پسرا
کوک : چیه چرا نگاه میکنی ؟ ( با تهیونگه)
ته : ایو یادته ؟
کوک : درموردش حرف نزن
ته : تا کی میخوای ازش فرار کنی
کوک : ....
ته : جویی عکس گذاشته که ایو از انگلیس داره بر میگرده
کوک : چییییی
ته : بیا حرصش بده
کوک : چجوری
ته : خوب اون با جیهوپ رابطه داره و میخواد تورو حرص بده
کوک : خوب ، که چی
ته : توهم بایکی بو تو رابطه
کوک : فکر خوبیه ، فق با کی
ته : خودت نظرت چیه ؟
کوک : نمیدونم ،،،، لیسا خوبه
ته :خوب نیس،عالیه
کوک : خوب حالا شاید قبول نکنه
ته : غلت میکنه داداش منو قبول نکنه
کوک : چه جوری درخواست بدم
ته : بهش پیام بده شب قرار بزار
راوی:کوک یه پیام عاشقانه داد و لیسا هم قبول کرد و تهیونگ به لیسا زنگ زد
{مکالمه} :
ته : پیام سلامتی براتون امد مادمازل
لیسا : باورم نمیشه چه جوری
ته : چه جوریش مهم نیس،من به قولم عمل کردم توهم عمل کن
لیسا : خوب خوب ،، جیسو شب میره بیرون،منم که با کوکم و میمونه جنی ، جنی هنوز جایی نمیره و تو خونس
ته : عالیه
لیسا : من کاری ندارم میخوای چیکارش کنی ولی اذیتش نکن
ته : نگران نباش
{پایان مکالمه }
[۲ساعت بعد ]
ویو ته :
هیچکس خونه نبود و دوباره من بدبخت داشتم پیج جنی رو متر میکردم
نویسنده : هرجا هستی موفق باشی 🍌
که لیسا بهم پیام داد :
*بقیه دخترا و من داریم اماده میشیم جنی هنوز تصمیمی نداره بره بیرون
*متاسفم😔
ویو ته : عصبانی شدم و گوشی رو رو مبل ول کردم و نفس عمیقی کشیدم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ویو جیسو :
انقدر مشتاق بودم که نفهمیدم کی شب شد ، جین برام ادرس و فرستاد (قرار شده جیسو جین برن رستوران )
و منم سریع لباس پوشیدم و ارایش کردم و موهامو اتو کردم
ویو رزی :
داشتم توی اینستا ول میچرخیدم که جیمین بهم زنگ زد {مکالمه}
رزی : سلام ، جانم؟
جیمین : سلام،خوبی؟
رزی : اره
جیمین : به دخترا گفتی تو رابطه ایم
رزی : نه بهتره ندونن
جیمین : چرا ؟
رزی : اینجوری راحت ترم ، توهم به پسرا نگو
جیمین : باشه ،،، امشب جایی میری ؟
رزی : نه عشقم حالا چرا میپرسی؟
جیمین : ۱ ساعت دیگه بیا دو کوچه پایین تر خونتون بریم رستوران
رزی : چییی؟
جیمین : ۱ ساعت وقت میدم ، ادرس خونه هم بفرس
رزی : باشه ولی
جیمین : ولی و اما نداریم ۱ ساعت دیگه میبینمت
رزی : باشه
ویو رزی:اماده شدم و به دخترا گفتم میرم کتابخونه
راوی : لیسا هم اماده شد رفت
ویو جنی :
تک تک کلاماتی که تهیونگ میگفت تو ذهنم بود
دیگه نمیکشیدم به خودم گفتم پاشم برم پیش بنگچان
به دخترا هم گفتم و بعد اسنپ گرفتم و رفتم
ویو ته : لیسا پیام داد و من سریع شروع کردم به خوندن
* جنی داره میره پیش بنگچان ، بقیه دخترا هم دارن میرن
دیدگاه ها (۷)

*کپشن

عروسکم

عروسکم

عروسکم

دختر جهنمی

پارت هفتم رمان عشق اجباری

بهترین دوستی ها پارت ۲و شروع کرد به فیزیک درس دادن زنگ تفریح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط