عشق تحت تعقیب

عشق تحت تعقیب
بخش سیزدهم
سونیک
بیدار که شدم دیدم‌ ساعت ۱۱عه. وای نه من چقدر خواب بودم!! چرا شدو بلندم نکرده؟!
از اتاقم‌ رفتم‌ بیرون و دیدم که شدو داره کتاب میخونه و قهوه میخوره.
شدو: سلام آقای سونیک، حالتون چطوره؟
_ سلام شدو ممنونم، چرا بیدارم نکردی؟
شدو: خب راستش سیلور بهم پیام داده بود که امروز رو واستون مرخصی گرفته، عملا امروز آزادی که هرکاری میخواین انجام بدید...نخواستم که بیدارتون کنم.
میشینم و صبحونه‌م رو میخورم.
_ پس که گفتی امروز آزادم هرکاری که بخوام انجام بدم؟
شدو: بله. چطور؟ جای خاصی رو مد نظر دارید؟
_ یجورایی میخواستم‌ تو منو به یه جای خاص ببری.
شدو: من! خب راستش فکر نکنم جای خوبی داشته باشم که خودم برم.
_ بیخیال شدو! نمیتونی به من دورغ بگی!
شدو: پس باید شب ببرمتون. چون اون مکان‌ها فقط تو شب زیبان.
_ باشه پس من صبر میکنم...شدو؟
شدو: بله قربان.
_ چرا تصمیم گرفتی که محافظ من بشی؟
دیدم که شدو یجوری شد انگاری که نخواد بگه.
شدو: خب...خب راستش تو دیگه از شغل من با خبری، برای اینکه پلیسا بهم مشکوک نشن تصمیم گرفتم بیام تو ایم کار. وقتی واسه اولین بار دیدمتون خیلی ترسیده بودید.
_ چیییی!! تو کی منو دیدی که ترسیده باشم؟
شدو: یکم فکر کنننن...
یکم دقیق تر به جریانات فکر کردم.
_ جااااااان!! تو اون کسی بودی که اون شب منو از دست اون دزدا نجات داد!!!
شدو با خنده: ههههه آره اون من بودم شانس آوردم که منو نشناختی.
_ تو دیگه کی هستی واقعا که!!
شدو: حالا دیگه کامل مطمئن شدی من واسه هرکسی خطرناک نیستم؟
_ دیگه بهم ثابت کردی، ولی واقعا غافلگیرم کردی!
شدو: هرچی نباشه منم نمیدونستم شما یه سلبریتی بودید، فکر کردم یه فرد معمولی هستید.
شدو واقعا عجیب و جالب بود.
دیدگاه ها (۱۴)

عشق تحت تعقیب بخش چهاردهم شدوخندم می‌گرفت از سونیک. با کارا ...

عشق تحت تعقیب بخش پانزدهم سونیکمی‌رسیم به یه جایی که خیلی آد...

دوستانم لطفا دنبالش کنید رمانش فوق‌العاده‌اس اگه حمایتش بکنی...

عشق تحت تعقیب بخش دوازدهم سونیکاصلا فکر نمیکردم که شدو دوستم...

تحت تعقیب

ستارگان جادویی

╭────༺ ♕ ༻────╮⊊ #my_mistake ⊋#part6⋆┈┈。゚❃ུ۪ ❀ུ۪ ❁ུ۪ ❃ུ۪ ❀ུ۪...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط