فیک٢/۴
/هی هی پسر بلندشو ببینم
-(از روی زمین بلند میشه دستای مامانه یوری میگیره ) لطفاً کمکم کن مادر
/دخترت کجاست
-تو ماشینه
بنده
مامانه یوری میره به سمته ماشین و دره ماشینو باز میکنه
و یه دختر کوچولوی که غرق خوابه میبینه
بدونه اینکه بچه بیدار بشه بغلش میکنه و میره سمته تهیونگ
تهیونگ خواست حرف بزنه که مامانه یوری بهش علامت داد
که حرف نزنه بچه بیدار میشه
تهیونگ ساکت شد که مامانه یوری خیلی آروم گفت
/برو داخله ماشینم کلیده خونه رو بیار
-چشم
تهیونگ
........( خودتون میدونید)
مامانه لونا گفت که برم کلیده خونه رو بیارم
رفتم سکته ماشینش وقتی درو باز کردم دیدم لونا خوابیده
بلاخره بعد از چند سال دیدمش بغض کرده بودم
کلیدها خونه رو برداشتم درو بسم رفتم سمته صندلی شاگرد
درو آروم باز کردم و لونا رو بغل کردم
و رو با پام بستم
رفتم سمته خونه
مامانه لونا وقتی دید که لونا رو بغل کردم اخم کرد
کلیدو دادم دسته مامانه لونا و دره خونه رو باز کرد (بچهها لونا به خاطر که داخلع هواپیما که بود بیدار. بوده به خاطر همین خوابش سنگینه )
رفتیم داخل
ازمامانه لونا پرسیدم که اتاقش کجاست گفت
/طبقه دوم اتاقی که درش سفیده
-مرسی
رفتم بالا دره سفیده رو پیدا کردم وقتی درو باز کردم
با عکسای خودمو و لونا دیدم
بغض بدی تو گلوم بود سریع لونا گذاشتم روی تختش که گفت
+تهیونگااا تنهام نزار (تو خواب حرف میزنه)
-ببخشید دختر کوچولوی من که تنهات گذاشتم (خیلی آروم گفت
بنده
تهیونک از اتاق اومد بیرون و رفت پایین دیدم که مامانه لونا
داره با بچه بازی میکنه تهیونگ
رفت پیشه مامانه لونا روی مبل نشست
که مامانه لونا گقت
/دلیله جدای تو و لونا چی (جدی
-.......
شرطا نرسیده بود و گذاشتم
شرط
٩٣تایی بشم
اخری بچهی تهیونگ
#عشقانه#عشق#قدیمی#تهیونگ #فیک#تهیونگ #وی#v#fake#tahyung#bts
-(از روی زمین بلند میشه دستای مامانه یوری میگیره ) لطفاً کمکم کن مادر
/دخترت کجاست
-تو ماشینه
بنده
مامانه یوری میره به سمته ماشین و دره ماشینو باز میکنه
و یه دختر کوچولوی که غرق خوابه میبینه
بدونه اینکه بچه بیدار بشه بغلش میکنه و میره سمته تهیونگ
تهیونگ خواست حرف بزنه که مامانه یوری بهش علامت داد
که حرف نزنه بچه بیدار میشه
تهیونگ ساکت شد که مامانه یوری خیلی آروم گفت
/برو داخله ماشینم کلیده خونه رو بیار
-چشم
تهیونگ
........( خودتون میدونید)
مامانه لونا گفت که برم کلیده خونه رو بیارم
رفتم سکته ماشینش وقتی درو باز کردم دیدم لونا خوابیده
بلاخره بعد از چند سال دیدمش بغض کرده بودم
کلیدها خونه رو برداشتم درو بسم رفتم سمته صندلی شاگرد
درو آروم باز کردم و لونا رو بغل کردم
و رو با پام بستم
رفتم سمته خونه
مامانه لونا وقتی دید که لونا رو بغل کردم اخم کرد
کلیدو دادم دسته مامانه لونا و دره خونه رو باز کرد (بچهها لونا به خاطر که داخلع هواپیما که بود بیدار. بوده به خاطر همین خوابش سنگینه )
رفتیم داخل
ازمامانه لونا پرسیدم که اتاقش کجاست گفت
/طبقه دوم اتاقی که درش سفیده
-مرسی
رفتم بالا دره سفیده رو پیدا کردم وقتی درو باز کردم
با عکسای خودمو و لونا دیدم
بغض بدی تو گلوم بود سریع لونا گذاشتم روی تختش که گفت
+تهیونگااا تنهام نزار (تو خواب حرف میزنه)
-ببخشید دختر کوچولوی من که تنهات گذاشتم (خیلی آروم گفت
بنده
تهیونک از اتاق اومد بیرون و رفت پایین دیدم که مامانه لونا
داره با بچه بازی میکنه تهیونگ
رفت پیشه مامانه لونا روی مبل نشست
که مامانه لونا گقت
/دلیله جدای تو و لونا چی (جدی
-.......
شرطا نرسیده بود و گذاشتم
شرط
٩٣تایی بشم
اخری بچهی تهیونگ
#عشقانه#عشق#قدیمی#تهیونگ #فیک#تهیونگ #وی#v#fake#tahyung#bts
۱۸.۰k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.