یک روز رویایی
پارت ۳۵🍷
خم شد و گوشی ی لبمو لمس کرد..یه لبخندی زد و ب لبام خیره شد..کم کم صورتشو نزدیکم کرد ک یه دفعه گوشیم زنگ خورد (راضی شدید کیس نرفتن؟)
ا.ت:ببخشید
گوشیم رو از ت جیبم دراوردم ک دیدم جونگ کوک...استرسم صد برابر شد..عین دختری ک رفته دیت و مامانش مچشو گرفته
(ویو جونگ کوک)
بعد اینکه ا.تو دانشگاه رسوندم رفتم شرکت..تا ساعت ۱ داشتم ب پرونده ها رسیدگی میکردم...ذهنم درگیره ا.ت بود..الانم داره ب فلیکس فک میکنه؟ چرا اخه اون نکبت وقتی من تازه دارم عاشق میشم باید از فرانسه پاشه بیاد؟ این همه مدت با ما رفتو امد نداشته چی میشد الانم هیچ کاری با ما نداشت؟...باید یه کاری کنم ا.ت حالو هواش عوض شه..باید یه کاری کنم فلیکس رو فراموش کنم..نشستم یکم ت نت جا های دیدنی کره رو نگا کردم..باید باهاش میرفتم سفر..تا فلیکس رو فراموش کنه..حالا شایدم بهش اعترافم کردم...چند دقیقه ای گشتم...لب ساحل ت جزیره ی ججو خیلی خوب بود..ب ا.ت بزنگم بگم برا فردا اماده شه بریم اونجا..یه نگاهی ب ساعت کردم..هنوز ساعت سه نشده بود..یکم تا پرونده هارو جمو جور کنم طول کشید..به ساعت نگاه کردم دیدن ساعت ۳ ونیمه..ا.ت حتمن تا الان رفته خونه..بهش زنگ بزنم ببنم کجاست
(ویو ا.ت)
جواب تلفنو دادم
ا.ت:س..سلام
جونگ کوک:سلام چطوری حالت خوبه؟
ا.ت:ارو خ..خوبم
جونگ کوک:چیزی شده؟
ا.ت:ن هیچی نشده
جونگ کوک:اوکی..میخاستم یچی بهت بگم
ا.ت:گوش میدم
فلیکس:ا.ت من میرم حساب کنم
فلیکس ک اینو گفت جونگ کوک چند ثانیه حرف نزد...شت یعنی شنید؟
جونگ کوک:ا.ت کجایی؟ با کی رفتی بیرون؟
ا.ت:جونگ کوک توضیح میدم
فلیکس:راستی سلام منو ب جونگ کوک برسون
ینی چی؟...فلیکس قصدش این بود ک ب جونگ کوک بفهمونه من باهاشم؟
جونگ کوک:چرا انقد صداش اشناس؟...ا.ت سریع باش بگو پیش کیی
ا.ت:دوستای دانشگاهمه
جونگ کوک:ت ک گفتی دوستی نداری
فلیکس:ا.ت چرا دروغ میگی بگو ک پیش منی...جونگ کوک نگران نباش ا.ت پیشم حالش خوبه
(ویو جونگ کوک)
عصابم ریخت بهم..پرنده ای ک ت دستم بود رو محکم کوبیدم رو زمین
جونگ کوک:فلیکس..پیش فلیکسی؟(با داد)
.
.
.
بوس بهتون☻💗
خم شد و گوشی ی لبمو لمس کرد..یه لبخندی زد و ب لبام خیره شد..کم کم صورتشو نزدیکم کرد ک یه دفعه گوشیم زنگ خورد (راضی شدید کیس نرفتن؟)
ا.ت:ببخشید
گوشیم رو از ت جیبم دراوردم ک دیدم جونگ کوک...استرسم صد برابر شد..عین دختری ک رفته دیت و مامانش مچشو گرفته
(ویو جونگ کوک)
بعد اینکه ا.تو دانشگاه رسوندم رفتم شرکت..تا ساعت ۱ داشتم ب پرونده ها رسیدگی میکردم...ذهنم درگیره ا.ت بود..الانم داره ب فلیکس فک میکنه؟ چرا اخه اون نکبت وقتی من تازه دارم عاشق میشم باید از فرانسه پاشه بیاد؟ این همه مدت با ما رفتو امد نداشته چی میشد الانم هیچ کاری با ما نداشت؟...باید یه کاری کنم ا.ت حالو هواش عوض شه..باید یه کاری کنم فلیکس رو فراموش کنم..نشستم یکم ت نت جا های دیدنی کره رو نگا کردم..باید باهاش میرفتم سفر..تا فلیکس رو فراموش کنه..حالا شایدم بهش اعترافم کردم...چند دقیقه ای گشتم...لب ساحل ت جزیره ی ججو خیلی خوب بود..ب ا.ت بزنگم بگم برا فردا اماده شه بریم اونجا..یه نگاهی ب ساعت کردم..هنوز ساعت سه نشده بود..یکم تا پرونده هارو جمو جور کنم طول کشید..به ساعت نگاه کردم دیدن ساعت ۳ ونیمه..ا.ت حتمن تا الان رفته خونه..بهش زنگ بزنم ببنم کجاست
(ویو ا.ت)
جواب تلفنو دادم
ا.ت:س..سلام
جونگ کوک:سلام چطوری حالت خوبه؟
ا.ت:ارو خ..خوبم
جونگ کوک:چیزی شده؟
ا.ت:ن هیچی نشده
جونگ کوک:اوکی..میخاستم یچی بهت بگم
ا.ت:گوش میدم
فلیکس:ا.ت من میرم حساب کنم
فلیکس ک اینو گفت جونگ کوک چند ثانیه حرف نزد...شت یعنی شنید؟
جونگ کوک:ا.ت کجایی؟ با کی رفتی بیرون؟
ا.ت:جونگ کوک توضیح میدم
فلیکس:راستی سلام منو ب جونگ کوک برسون
ینی چی؟...فلیکس قصدش این بود ک ب جونگ کوک بفهمونه من باهاشم؟
جونگ کوک:چرا انقد صداش اشناس؟...ا.ت سریع باش بگو پیش کیی
ا.ت:دوستای دانشگاهمه
جونگ کوک:ت ک گفتی دوستی نداری
فلیکس:ا.ت چرا دروغ میگی بگو ک پیش منی...جونگ کوک نگران نباش ا.ت پیشم حالش خوبه
(ویو جونگ کوک)
عصابم ریخت بهم..پرنده ای ک ت دستم بود رو محکم کوبیدم رو زمین
جونگ کوک:فلیکس..پیش فلیکسی؟(با داد)
.
.
.
بوس بهتون☻💗
۴۰.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.