part17
#part17
نامجون
همه چیرواماده کردم یه نقشه براشون کشیدم که مو رادرزش نمیره با کمک اون دختره البته کلی اطلاعات بهمون داد که کجاهای عمارت امنه ومیشه رفت داخل تو کدوم اتاق رویا رو زندانی کردن وغیره کوک:نامجون هیونگ ماهمه امادایم یه نگاه بهشون کردم+اوووتبارک الله عجب بچه های خوشگلو خوشتیپی دارم واقعاایول جیمین:خودتم خیلی خفن شدی بابااا بهش لبخند گشادی زدمو گفتم:ن به اندازه شماکه رستا گفت:دیگه اینو نگوبابای من همیشه خوشگلو خفنه وامدطرفم که دستاموبراش باز کردم که مثه مورچه تو بغلم گم شدچقد احساس میکنم این دخترودوست دارم اولین ارمیی که انقدبهم نزدیکه از وقتی امدن پیشمون احساس میکنم زنگیمون رنگین شده قشنگ تر شده مانیا:یااامنم میخوام اونم بدو امدو خودشو انداخت تو بغلم افرام همین طور دیگه دستام بازتراز این نمیشد+اخخخ دختراخفم کردین رستا:ولش کنین بابامواذیت میشه افرا:نمیخوایم ت ولش کن برو کنارمانیا:راس میگه ت ول کن همش عین شامپانزه ازش اویزونی رستامیخواست چیزی بگه که گفتم:دخترامن همتونو دوست دارم ولی دیگه وقت نداریماکه رستاسریع از بغلم امد بیرونوگفت:راس میگه بدویین هنوز که دیر نشده نامجون:خب همونجورکه تقسیمتون کردم باهم برین تو ماشیناتون همه:اوکی....شوگا
بعدازاینکه بانامجون همه کارامونوراستو ریس کردیم نامجون هممونو به چند گروه تقسیم کرد که بتونیم از هم مواظبت کنیم منم با مانیا افتادم دختره بدی نبود ولی تاحالا انقدبهش نشده نزدیک بشموبخوام جایی برم من زیاد اجتماعی نیستم ولی خب ازشون بدمم نمیادمانیا:خب روشن کن بریم دیگه چرا به افق خیره شدی همه رفتن+اوکی وماشینو روشن کردم که گفت:فقط خواهشا زیاد تند نرو+اوکی سفت بچسب یه لحظه احساس شیطنتم گل کردوماشینو با بیستاحرکت دادم ینی قشنگ با سرعت یه لاکپشت هم سطح بودمانیا:یااا تو داری منو مسخره میکنی شوگاشی خندم گرفته بود ولی خودمو نگه داشتموپوکر نگاش کردمو گفتم:خودت گفتی تند نرم خوب دارم اروم میرم دیگه مانیا:دیگه نگفتم انقد که اینجوری که تادوروز دیگم نمیرسیم که+باشه ویهوگازدادم که ماشین ازجاش کنده شدبا صد تا میروندم بهش نگاکردم که دیدم از دستگیره سفت چسبیده+یااچرا انقد تند میری الان تصادف کنیم کی پاسخگویه دوباره سرعتمو اوردم روبیستابرگشتو با عصبانیت گفت:هیی مگه من باتو شوخی دارم چرا اینجوری میکنی رسمن داشتم از درون میمردم که بزنم زیر خنده ولی نمیشد +ببین تکلیفتوباخودت مشخص کن من اخر چیکار کنم مانیا من تکلیفم باخودم مشخصه تومعلوم نیس چته من گفتم تند نرونگفتم با بیستا برو+پس باچندتا برم که تند نباشه بیستم نباشه مانیا:با شصتامیتونی بری +باشه وبا همون سرعت رفتم رسیدیم به عمارتی که ادرسشو برام فرستاده بود
نامجون
همه چیرواماده کردم یه نقشه براشون کشیدم که مو رادرزش نمیره با کمک اون دختره البته کلی اطلاعات بهمون داد که کجاهای عمارت امنه ومیشه رفت داخل تو کدوم اتاق رویا رو زندانی کردن وغیره کوک:نامجون هیونگ ماهمه امادایم یه نگاه بهشون کردم+اوووتبارک الله عجب بچه های خوشگلو خوشتیپی دارم واقعاایول جیمین:خودتم خیلی خفن شدی بابااا بهش لبخند گشادی زدمو گفتم:ن به اندازه شماکه رستا گفت:دیگه اینو نگوبابای من همیشه خوشگلو خفنه وامدطرفم که دستاموبراش باز کردم که مثه مورچه تو بغلم گم شدچقد احساس میکنم این دخترودوست دارم اولین ارمیی که انقدبهم نزدیکه از وقتی امدن پیشمون احساس میکنم زنگیمون رنگین شده قشنگ تر شده مانیا:یااامنم میخوام اونم بدو امدو خودشو انداخت تو بغلم افرام همین طور دیگه دستام بازتراز این نمیشد+اخخخ دختراخفم کردین رستا:ولش کنین بابامواذیت میشه افرا:نمیخوایم ت ولش کن برو کنارمانیا:راس میگه ت ول کن همش عین شامپانزه ازش اویزونی رستامیخواست چیزی بگه که گفتم:دخترامن همتونو دوست دارم ولی دیگه وقت نداریماکه رستاسریع از بغلم امد بیرونوگفت:راس میگه بدویین هنوز که دیر نشده نامجون:خب همونجورکه تقسیمتون کردم باهم برین تو ماشیناتون همه:اوکی....شوگا
بعدازاینکه بانامجون همه کارامونوراستو ریس کردیم نامجون هممونو به چند گروه تقسیم کرد که بتونیم از هم مواظبت کنیم منم با مانیا افتادم دختره بدی نبود ولی تاحالا انقدبهش نشده نزدیک بشموبخوام جایی برم من زیاد اجتماعی نیستم ولی خب ازشون بدمم نمیادمانیا:خب روشن کن بریم دیگه چرا به افق خیره شدی همه رفتن+اوکی وماشینو روشن کردم که گفت:فقط خواهشا زیاد تند نرو+اوکی سفت بچسب یه لحظه احساس شیطنتم گل کردوماشینو با بیستاحرکت دادم ینی قشنگ با سرعت یه لاکپشت هم سطح بودمانیا:یااا تو داری منو مسخره میکنی شوگاشی خندم گرفته بود ولی خودمو نگه داشتموپوکر نگاش کردمو گفتم:خودت گفتی تند نرم خوب دارم اروم میرم دیگه مانیا:دیگه نگفتم انقد که اینجوری که تادوروز دیگم نمیرسیم که+باشه ویهوگازدادم که ماشین ازجاش کنده شدبا صد تا میروندم بهش نگاکردم که دیدم از دستگیره سفت چسبیده+یااچرا انقد تند میری الان تصادف کنیم کی پاسخگویه دوباره سرعتمو اوردم روبیستابرگشتو با عصبانیت گفت:هیی مگه من باتو شوخی دارم چرا اینجوری میکنی رسمن داشتم از درون میمردم که بزنم زیر خنده ولی نمیشد +ببین تکلیفتوباخودت مشخص کن من اخر چیکار کنم مانیا من تکلیفم باخودم مشخصه تومعلوم نیس چته من گفتم تند نرونگفتم با بیستا برو+پس باچندتا برم که تند نباشه بیستم نباشه مانیا:با شصتامیتونی بری +باشه وبا همون سرعت رفتم رسیدیم به عمارتی که ادرسشو برام فرستاده بود
۸.۲k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.