part17
#part17
شوگا..ماقراربود از ضلع شمال شرقی بریم داخل یه دیوار بزرگ جلومون بودمانیا:خب الان چجوری بریم بالا+نظری ندارم مانیا:بیااینجارفتم نزدیک دیوارو گفتم:خب الان قراره ورد بخونی دیواربازشه مانیا:هه هه نخیر خم کن+وات چیکار کنم مانیا:خم کن مگ کری+منجلوبزرگترازتوخم نکردم چراباید جلوتو خم کنم مانیا:خم کن تا برم بالا+اهاولی چرا من خم کنم ت خم کن مانیا:مگه من تحمل وزن تورو دارم+راس میگی بیا بروخم کردم که پاشوگذاشت روکمرمو رفت بالا+یا مسیح چند کیلویی ت دخترمگه که وزنش ازروم برداشته شدنگاکردمدیدم رفته رودیوارنشسته مانیا۴۵چرا+صدکیلویی میگی۴۵احساس میکنم دیگه نمیتونم کمرموصاف کنم مانیا:هیس دستتو بده بیادستموگرفتوداشت میکشیدولی زیادزورش نمیرسیدبابدبختی رفتم بالاورودیوارنشستم طفلک داشت نفس نفس میزدوگفت:حالاکی صدکیلویه چیزی نداشتم بش بگم مانی:حالاچجوری بریم پایین+نمیدونم اینوکه گفتم یکی زدتوپیشونیشوگفت ماروباش باکی امدیم دزدی...افرا
توی تقسیم بندی من باجیمین افتاده بودموازاین بابت خیلی خوشحال بودم اخه من عاشقشم از خیلی وقته پیش ولی نباید جوری رفتار کنم که فکرکنه من از این دخترتم که راحت به دست میان جیمین:همینجاست بیا پایین+اوکی پیاده شدم ماقراربود از ضلع شمال غربی وارد عمارت بشیم ولی باید از یه دیواربلندردبشیم+خب الان چجوری بریم بالابادستامونوکمک پاهامون+هه هه چقدت باهوشی خوخودمم که اینومیدونم ولی منکه مثه شماانقدبلند نیستم+اااراست میگیا حواسم نبود قدت کوتاهه اخیشش بلاخره تونستم به یکی اینوبگموخندیدای رواب بخندی لامصب چقدکیوت میخندی اخه جیمین:صبرکن ببینم میتونم چیکارکنم اهااونجاروببین یه اجرش دررفته خالیه+انتظارنداری که ازاونجارد بشم چون اصلاباعقل جوردرنمیاد اینو که گفتم ترکید از خنده امدولپموکشیدو گفت:ن دختره خنگ من پامو میزارم اونجا میرو بالابعدتوام پاتوبزارهمونجاتابکشمت بالا+اهااوکی قلبم داشت ازتوسینم میومدبیرون اخه این چه کاری بوداخه وتویه حرکت رفت روی دیوارواین ورواونورونگاه کردو گفت:بیامنم رفتم همون کاری که گفتو کردم دستمو گرفتومحکم کشیدبالاجیمین:یکم تلاش کن تاراحت تربیای بالاباهربدبختی بودرفتم بالاجیمین خب وایستاتابرم پایین دوباره پاشوگذاشت همونجایی که خالی بودوپرید پایین+خب من چجوری بیام جیمی:بپربغلم+چییی جیمی:هیسس دخترنترس میگیرمت بپر+میترسم جیمین:به من اعتماد داری+اره جیمین:پس بیاچشماموبستمودستاموول کردم نزدیک بودجیغ بزنمکه تویه جای نرم فرود امدم چشاموکه بازکردم باچشمای خوشگله جیمین روبه روشدم لبخندقشنگی بهم زدوگف:دیدی گفتم میگیرمت سرموتکون دادم که اروم گذاشتم روزمین که گوشیش ویبره رفت_الورسیدیم تو..
شوگا..ماقراربود از ضلع شمال شرقی بریم داخل یه دیوار بزرگ جلومون بودمانیا:خب الان چجوری بریم بالا+نظری ندارم مانیا:بیااینجارفتم نزدیک دیوارو گفتم:خب الان قراره ورد بخونی دیواربازشه مانیا:هه هه نخیر خم کن+وات چیکار کنم مانیا:خم کن مگ کری+منجلوبزرگترازتوخم نکردم چراباید جلوتو خم کنم مانیا:خم کن تا برم بالا+اهاولی چرا من خم کنم ت خم کن مانیا:مگه من تحمل وزن تورو دارم+راس میگی بیا بروخم کردم که پاشوگذاشت روکمرمو رفت بالا+یا مسیح چند کیلویی ت دخترمگه که وزنش ازروم برداشته شدنگاکردمدیدم رفته رودیوارنشسته مانیا۴۵چرا+صدکیلویی میگی۴۵احساس میکنم دیگه نمیتونم کمرموصاف کنم مانیا:هیس دستتو بده بیادستموگرفتوداشت میکشیدولی زیادزورش نمیرسیدبابدبختی رفتم بالاورودیوارنشستم طفلک داشت نفس نفس میزدوگفت:حالاکی صدکیلویه چیزی نداشتم بش بگم مانی:حالاچجوری بریم پایین+نمیدونم اینوکه گفتم یکی زدتوپیشونیشوگفت ماروباش باکی امدیم دزدی...افرا
توی تقسیم بندی من باجیمین افتاده بودموازاین بابت خیلی خوشحال بودم اخه من عاشقشم از خیلی وقته پیش ولی نباید جوری رفتار کنم که فکرکنه من از این دخترتم که راحت به دست میان جیمین:همینجاست بیا پایین+اوکی پیاده شدم ماقراربود از ضلع شمال غربی وارد عمارت بشیم ولی باید از یه دیواربلندردبشیم+خب الان چجوری بریم بالابادستامونوکمک پاهامون+هه هه چقدت باهوشی خوخودمم که اینومیدونم ولی منکه مثه شماانقدبلند نیستم+اااراست میگیا حواسم نبود قدت کوتاهه اخیشش بلاخره تونستم به یکی اینوبگموخندیدای رواب بخندی لامصب چقدکیوت میخندی اخه جیمین:صبرکن ببینم میتونم چیکارکنم اهااونجاروببین یه اجرش دررفته خالیه+انتظارنداری که ازاونجارد بشم چون اصلاباعقل جوردرنمیاد اینو که گفتم ترکید از خنده امدولپموکشیدو گفت:ن دختره خنگ من پامو میزارم اونجا میرو بالابعدتوام پاتوبزارهمونجاتابکشمت بالا+اهااوکی قلبم داشت ازتوسینم میومدبیرون اخه این چه کاری بوداخه وتویه حرکت رفت روی دیوارواین ورواونورونگاه کردو گفت:بیامنم رفتم همون کاری که گفتو کردم دستمو گرفتومحکم کشیدبالاجیمین:یکم تلاش کن تاراحت تربیای بالاباهربدبختی بودرفتم بالاجیمین خب وایستاتابرم پایین دوباره پاشوگذاشت همونجایی که خالی بودوپرید پایین+خب من چجوری بیام جیمی:بپربغلم+چییی جیمی:هیسس دخترنترس میگیرمت بپر+میترسم جیمین:به من اعتماد داری+اره جیمین:پس بیاچشماموبستمودستاموول کردم نزدیک بودجیغ بزنمکه تویه جای نرم فرود امدم چشاموکه بازکردم باچشمای خوشگله جیمین روبه روشدم لبخندقشنگی بهم زدوگف:دیدی گفتم میگیرمت سرموتکون دادم که اروم گذاشتم روزمین که گوشیش ویبره رفت_الورسیدیم تو..
۷.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.