فیک لیتل من🍼:))
فیک لیتل من🍼:))
پارت ۴
ویو کوک
یه دفعه از پله ها یه دختر ضریف کوچولو اومد پایین...پس این خودشه...
اومد سمتمون مادرش اشاره کرد پیش من بشینه...یه نیم نگاهی به من کرد..انگاری میترسید...
کوک:خب بهتره من رعف زحمت کنم..فردا ساعت ۱۰صب میام دنبالش...
ک:بله..بله..خداحافظون..
همینطور که داشتم به سمت در میرفتم نیم نگاهی به دختره کردم که داشت میلرزید ولی چرا؟
همینطور داخل فکر بودم...که گفتم تا برم بازار و وسایلی که یه لیتل نیاز داره رو بخرم...و لباس و غیره..
رفتم سمت پاساژ خودم....
چند بسته پستونک,شیشه شیر،پوشاک،اسباب بازی،شیر خشک
دفتر نقاشی،مداد رنگی...وغیره
و فکنم یه صد دست لباسی هم خریدم...
.........
ویو یوری
وقتی از پله ها اومدم پایین...با دیدن یه پسر خوشتیپ...جا خوردم...ولی کمی هم میترسیدم....
وقتی مادرم بهم اشاره کرد که برم پیشش بیشتر ترسیدم آخه چرا؟
و اون مرد پاشد و رفت،...
یه دفعه یه سوزشی تو سرم ایجاد شد...
پارت ۴
ویو کوک
یه دفعه از پله ها یه دختر ضریف کوچولو اومد پایین...پس این خودشه...
اومد سمتمون مادرش اشاره کرد پیش من بشینه...یه نیم نگاهی به من کرد..انگاری میترسید...
کوک:خب بهتره من رعف زحمت کنم..فردا ساعت ۱۰صب میام دنبالش...
ک:بله..بله..خداحافظون..
همینطور که داشتم به سمت در میرفتم نیم نگاهی به دختره کردم که داشت میلرزید ولی چرا؟
همینطور داخل فکر بودم...که گفتم تا برم بازار و وسایلی که یه لیتل نیاز داره رو بخرم...و لباس و غیره..
رفتم سمت پاساژ خودم....
چند بسته پستونک,شیشه شیر،پوشاک،اسباب بازی،شیر خشک
دفتر نقاشی،مداد رنگی...وغیره
و فکنم یه صد دست لباسی هم خریدم...
.........
ویو یوری
وقتی از پله ها اومدم پایین...با دیدن یه پسر خوشتیپ...جا خوردم...ولی کمی هم میترسیدم....
وقتی مادرم بهم اشاره کرد که برم پیشش بیشتر ترسیدم آخه چرا؟
و اون مرد پاشد و رفت،...
یه دفعه یه سوزشی تو سرم ایجاد شد...
۱۲.۲k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.