فیک لیتل من

فیک لیتل من🍼:))
پارت۵
ویو یوری
یه دفعه یه سوزشی تو سرم حس کردم...
مادرم کشون کشون می‌بردم به زیرزمین عمارت اونجا خیلی ترسناک بود...همیشه منو اونجا شکنجه میداد...ناپدریم کاریش نداشت...فقط می‌نشست و نگامون میکرد...
اگر پدر خودم اینجا بود حتما..حتما کمکم میکرد...هق...
یوری:هق...آخه واسه...چ..چی میزنی ما..مادر..هق
س:واسه اینکه...تو یه هر///ه...وقتی بهت گفتم برو پیش آقای جئون بشین...ننشستی...
بعد به بادیگاردا دستور داد ولم کنن..
......................................................
با سوزش بدن از خواب بیدار شدم...
هق چرا اینقدر بدبختم...
تازه فهمیده بودم که اون مرده امروز میخواد بیاد دنبالم...هق...شاید میخواد زیر خوا/////ش شم...
ساعت ۱۰بود تقریبا باید میرفتم...دم در وایساده بودم...بدون لباس...بدون هیچی...
فقط یه لباس نازک و یه دامن کوتاه...که کبودی پام رو نشون میداد...
با صدای بوق لرزیدم...شیشه ماشین اومد پایین..همون مرده بود...
ویو کوک
ساعت۱۰بود باید میرفتم دنبالش...
خیلی هیجان دارم که تو ایتلیش ببینمش..
دم خونشون وایسادم که یه دختر خیلی کیوت وایساده بود...اما چرا داخل این هوای سرد فقط یه لباس نازک و یه دامن کوتاه تنش بود...نگاهمو به پاش بیشتر کردم...کبود بود...ولی چرا؟!
دیدگاه ها (۷)

فیک لیتل من🍼:))پارت۶ویو کوکولی چرا پاش کبود بود؟!بوق زدم که ...

فیک لیتل من🍼:))ویو کوکرسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم رفتم س...

فیک لیتل من🍼:))پارت ۴ویو کوکیه دفعه از پله ها یه دختر ضریف ک...

فیک لیتل من🍼:))پارت۳ویو کوک بیماری چی چی؟!کوک:وایسا در مورد ...

کاش براتون مهم بودم

چند پارتی نامجون{درخواستی}ویو جین: این اولین باره سره یوری د...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط