فیک لیتل من🍼:))
فیک لیتل من🍼:))
پارت۶
ویو کوک
ولی چرا پاش کبود بود؟!
بوق زدم که به خودش اومد...
از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش که با ترس رفت عقب...
چون قد من از قد اون بزرگتر بود خم شدم رو صورتش...یه نیم نگاهی بم انداخت و دوباره چشماش سمت پایین رفت و با انگشتاش بازی میکرد...
دستش گرفتم و داخل ماشین گذاشتمش...
وکمر بندش رو بستیدم...
سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت عمارتم...
تو راه بودیم که نگاهی بش کردم که داشت به دستاش نگاه میکرد...
یه تک خنده کردم و دستمو گذاشتم رو سرش و نوازشش کردم...که لرزید و گفت...
یوری:نتن...موهای...یولی دلد میات...
یه دفعه زدم رو سرعت گیر که هم خودم هم این کیوت لعنتی به سمت شیشه رفتیم و دوباره برگشتیم سر جامون...همینطور داشتم به کلمه هایی که میگف فک میکردم که یکدفعه صدای گریه اومد...
کوک:هی هی..کوچولو آروم باش..چیشده..
یوری:دماخ...هق..یولی دلد میتنه...
وایییی خدا چرا اینقدر این کیوتهههههههه
پس لیتلا اینجورین...
میخواست بیشتر گریه کنه که دستمو کردم تو داشبورد اونجا یه پستونک گذاشته بودم...وبادستم کمی تمیزش کردم و گذاشتم دهنش...که آروم شد...آروم میمکید...وای خدا چرا اینقدر کیوته....
همینطور بش نگاه میکردم که خوابید...ولی هنوزم سعی داشت پستونک تو دهنش باشه...
.
.
.
اینم پارت ۶پارا بعدی رو ساعت۶میزارم...
نگید بعدی خودم میزارم که اگر گفتید خودتون میدونید...🗿😈
پارت۶
ویو کوک
ولی چرا پاش کبود بود؟!
بوق زدم که به خودش اومد...
از ماشین پیاده شدم رفتم سمتش که با ترس رفت عقب...
چون قد من از قد اون بزرگتر بود خم شدم رو صورتش...یه نیم نگاهی بم انداخت و دوباره چشماش سمت پایین رفت و با انگشتاش بازی میکرد...
دستش گرفتم و داخل ماشین گذاشتمش...
وکمر بندش رو بستیدم...
سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت عمارتم...
تو راه بودیم که نگاهی بش کردم که داشت به دستاش نگاه میکرد...
یه تک خنده کردم و دستمو گذاشتم رو سرش و نوازشش کردم...که لرزید و گفت...
یوری:نتن...موهای...یولی دلد میات...
یه دفعه زدم رو سرعت گیر که هم خودم هم این کیوت لعنتی به سمت شیشه رفتیم و دوباره برگشتیم سر جامون...همینطور داشتم به کلمه هایی که میگف فک میکردم که یکدفعه صدای گریه اومد...
کوک:هی هی..کوچولو آروم باش..چیشده..
یوری:دماخ...هق..یولی دلد میتنه...
وایییی خدا چرا اینقدر این کیوتهههههههه
پس لیتلا اینجورین...
میخواست بیشتر گریه کنه که دستمو کردم تو داشبورد اونجا یه پستونک گذاشته بودم...وبادستم کمی تمیزش کردم و گذاشتم دهنش...که آروم شد...آروم میمکید...وای خدا چرا اینقدر کیوته....
همینطور بش نگاه میکردم که خوابید...ولی هنوزم سعی داشت پستونک تو دهنش باشه...
.
.
.
اینم پارت ۶پارا بعدی رو ساعت۶میزارم...
نگید بعدی خودم میزارم که اگر گفتید خودتون میدونید...🗿😈
۱۳.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.