درخواستی
درخواستی
♡عاشقتم کیم تهیونگ ♡
پارت 1
در میان درخت ها دختری خیلی ناز و خوشگل میدوید اون خنده هایه قشنگ اش و موهایه بلند اش هر پسری رو دیونه میکرد
ات در میانه درخت ها میرفت و تهیونگ هم به دنبالش میرفت یجوری تهیونگ به دنبال اش میرفت که دختره همش می خندید خنده قشنگ اش تهیونگ رو میخندوند با هر با صدایه خنده اش تهیونگ رو دوباره به این دنیا میاورد تهیونگ بی تی اس معروف ترین ایدل دنیا عاشقه میکاپر اش شده بود
ات با خنده میگفت
ات : تهیونگ بس کن دیگه دنبالم نمیتونی بیایی
تهیونگ که هنوز هم به دنبال دوست دختر اش میدوید گفت
تهیونگ: تو انگار V رو نمی شناسی
ات : نه میشناسم
V رو عصبی کرد و اون این بار سرعت اش رو تون تر کرد و بلخره عشق زندگی اش رو گرفت
مچ دست اش رو سفت گرفت و اون رو به سمته خودش کشید و در اغوشش اون گرفت
ات : ولم کن تهیونگ
تهیونگ خندیی کرد و گفت
تهیونگ: تو که گفتی منو نمشناسی
ات اخم کرد و گفت
ات : تهیونگ گفتم ول کن درسته که چند ماه با هم هستیم اما ما نمیدونیم این راه رو ادامه بدیم
تهیونگ ات رو به سمته درخت برد و به درخت تکیش داد صورت اش رو نزدیک صورت دوست دختر اش کرد و دوختره نگاهی به چشم هایه عشق اش کرد
تهیونگ : تو منو میشناسی
ات با عصبانیت گفت
ات : کافیه تهیونگ مگه خودت نمیدونی که دوست ندارم چند بار یه چیزی رو بگی
تهیونگ خندیه کرد و با دست اش موهای جلو چشمایه خودش رو کنار زد .
ات : پرو
تهیونگ : احمق
دوست دخترش با اخم گفت
ات : ع*وضی برو کنار
تهیونگ خندیی کرد و گذاشت تا ات قدم برداره اما دوباره اون رو کشید سمته درخت و بینه دست هایش و درخت محاسرش کرد درست بی درنگ ل*ب هایش رو گذشت رویه ل*ب دختره و بوسیه عمیقی رو شروع کردن اون دو نفر خیلی دل تنگ هم بودن بلخره بعد از این همه دیداری که داشت ولی نمیتونستن حتی دست هم رو بگیرن اما دل تنگی هایشون رو نمیتونستن برتر کنن؟
تهیونگ : بریم خونه
ات : باشه
تهبونگ دسته عشق اش رو گرفت و سمته خونه قد برمیدلشتم
یه جایی خیلی قشنگی بود
تهیونگ : میخواهی اینجا استراحت کنیم
ات : نمیدونم دوست ندارم همچین جایی بشینیم اینجا حشره داره
تهیونگ روبه رویه عشق اش ایستاد و لوپ هایش رو کشید
ات از شدته درد لپ اش اخی کشید و اخم کرد گفت
ات : درد داشت تهیونگ ظالم
تهیونگ : الاهیی از حشره میترسی
ات : نه نمی ترسم اگه چیه که یکی بترسه من که نمی ترسم اصلا کی از حشره می ترسه من که اصلا نمیترسم
تهیونگ : یااااااا عشقم هالا چرا مثل جونکوک حرف میزنی ترو خدا رو مخ نباش
ات : چی بهم میگی رو مخ نمیگه دوست دخترت نیستم بهم نگو عشقم ......
♡عاشقتم کیم تهیونگ ♡
پارت 1
در میان درخت ها دختری خیلی ناز و خوشگل میدوید اون خنده هایه قشنگ اش و موهایه بلند اش هر پسری رو دیونه میکرد
ات در میانه درخت ها میرفت و تهیونگ هم به دنبالش میرفت یجوری تهیونگ به دنبال اش میرفت که دختره همش می خندید خنده قشنگ اش تهیونگ رو میخندوند با هر با صدایه خنده اش تهیونگ رو دوباره به این دنیا میاورد تهیونگ بی تی اس معروف ترین ایدل دنیا عاشقه میکاپر اش شده بود
ات با خنده میگفت
ات : تهیونگ بس کن دیگه دنبالم نمیتونی بیایی
تهیونگ که هنوز هم به دنبال دوست دختر اش میدوید گفت
تهیونگ: تو انگار V رو نمی شناسی
ات : نه میشناسم
V رو عصبی کرد و اون این بار سرعت اش رو تون تر کرد و بلخره عشق زندگی اش رو گرفت
مچ دست اش رو سفت گرفت و اون رو به سمته خودش کشید و در اغوشش اون گرفت
ات : ولم کن تهیونگ
تهیونگ خندیی کرد و گفت
تهیونگ: تو که گفتی منو نمشناسی
ات اخم کرد و گفت
ات : تهیونگ گفتم ول کن درسته که چند ماه با هم هستیم اما ما نمیدونیم این راه رو ادامه بدیم
تهیونگ ات رو به سمته درخت برد و به درخت تکیش داد صورت اش رو نزدیک صورت دوست دختر اش کرد و دوختره نگاهی به چشم هایه عشق اش کرد
تهیونگ : تو منو میشناسی
ات با عصبانیت گفت
ات : کافیه تهیونگ مگه خودت نمیدونی که دوست ندارم چند بار یه چیزی رو بگی
تهیونگ خندیه کرد و با دست اش موهای جلو چشمایه خودش رو کنار زد .
ات : پرو
تهیونگ : احمق
دوست دخترش با اخم گفت
ات : ع*وضی برو کنار
تهیونگ خندیی کرد و گذاشت تا ات قدم برداره اما دوباره اون رو کشید سمته درخت و بینه دست هایش و درخت محاسرش کرد درست بی درنگ ل*ب هایش رو گذشت رویه ل*ب دختره و بوسیه عمیقی رو شروع کردن اون دو نفر خیلی دل تنگ هم بودن بلخره بعد از این همه دیداری که داشت ولی نمیتونستن حتی دست هم رو بگیرن اما دل تنگی هایشون رو نمیتونستن برتر کنن؟
تهیونگ : بریم خونه
ات : باشه
تهبونگ دسته عشق اش رو گرفت و سمته خونه قد برمیدلشتم
یه جایی خیلی قشنگی بود
تهیونگ : میخواهی اینجا استراحت کنیم
ات : نمیدونم دوست ندارم همچین جایی بشینیم اینجا حشره داره
تهیونگ روبه رویه عشق اش ایستاد و لوپ هایش رو کشید
ات از شدته درد لپ اش اخی کشید و اخم کرد گفت
ات : درد داشت تهیونگ ظالم
تهیونگ : الاهیی از حشره میترسی
ات : نه نمی ترسم اگه چیه که یکی بترسه من که نمی ترسم اصلا کی از حشره می ترسه من که اصلا نمیترسم
تهیونگ : یااااااا عشقم هالا چرا مثل جونکوک حرف میزنی ترو خدا رو مخ نباش
ات : چی بهم میگی رو مخ نمیگه دوست دخترت نیستم بهم نگو عشقم ......
۶.۶k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.