Devil or Angel¹⁰
Devil or Angel¹⁰
فردا
کوک: خوشگل خانم نمیخوای بیدار شی
ا/ت: نه
کوک: چرا؟ دلم برات تنگ شده
ا/ت: خو نشه
کوک: بیا بریم صبحونه بخوریم
ا/ت: امروز چند شنبست
کوک: جمعه
ا/ت: چی چرا دروغ میدی امروز سه شنبست پس با یونا جون هستی
دستمو گرفت
کوک: میای پایین یا ببرمت
ا/ت: میام الان بزار صورتمو بشورم
کوک: باشه من میرم
صورتم شستم رفتم پایین
یونا: صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر
پ.ک:چرا اینقدر میخوابی تو کار نداری؟
کوک: من؟ خب خوابم میومد
پ.ک: اره یونا گفت هنوز خوابی
سویون: زندایی
ا/ت: جانم سویون خوشگله
جانگمی: سلام
ا/ت: سلام عزیزم
پ.ک: من مادرت میخوایم بریم بیرون خدافظ
کوک: خدافظ
یونا: من قهوه ام رو نخوردم میشه برام عوضش کنی جونگکوک
سویون: بده خودم میرم میارم
کوک: میندازیش
سویون: نه من دیگه بزرگ شدم
ا/ت: جونگکوک
کوک: جانم
ا/ت: امروز میای باهم بریم بیرون
یونا: امروز سه شنبست سه شنبه
سویون:یونازشته الان اماده میشه
یونا: یونازشته؟
سویون: اره
یونا: من زنداییتم
سویون: من فقط یه زندایی دارم که اونم زندایی ا/تس
یونا:پس من چیم؟
سویون: یونا زشته 😎
یونا: جونگکوک نمیخوای بهش چیزی بگی؟
کوک: بچس چی بگم
سویون: جونگکوک من بزرگم
کوک: چرا به ا/ت میگی زندایی به من میگی جونگکوک
سویون: چون ازت متنفرم
کوک: چرا؟ اون عروسک خوشگله نمیخوای؟
سویون: خب؟
ا/ت: امروز سه شنبست عزیزم جونگکوک برای تو وقت نداره خودم میبرمت خرید
ا/ت: مرسی
کوک: ا/ت تو الان؟
جانگمی اومد وسط خودمو جونگوک نشست
کوک: جای دیگه نداری؟
جانگمی: نه
کوک: پس فهمیدم سویون به کی رفته مثل بچگی های خودت لجبازه
جانگمی: حلال زاده به داییش میره
کوک: یعنی الان میخوای بگی به من رفته
جانگمی: شاید
ا/ت: جونگکوک خودت هم خیلی لجبازی
یونا: چی میگید شما؟ مگه از من متنفرید باهام حرف نمیزنید
جانگمی: نه داریم حرف خانوادگی میزنیم
یونا: مگه من خانوادتون نیستم؟
سویون: اماده شد
سویون قهوه رو براش اورد
سویون: الان از دستم میفته
همه ی قهوه رو ریخت رو لباس یونا
#فیک
#سناریو
فردا
کوک: خوشگل خانم نمیخوای بیدار شی
ا/ت: نه
کوک: چرا؟ دلم برات تنگ شده
ا/ت: خو نشه
کوک: بیا بریم صبحونه بخوریم
ا/ت: امروز چند شنبست
کوک: جمعه
ا/ت: چی چرا دروغ میدی امروز سه شنبست پس با یونا جون هستی
دستمو گرفت
کوک: میای پایین یا ببرمت
ا/ت: میام الان بزار صورتمو بشورم
کوک: باشه من میرم
صورتم شستم رفتم پایین
یونا: صبح بخیر
ا/ت: صبح بخیر
پ.ک:چرا اینقدر میخوابی تو کار نداری؟
کوک: من؟ خب خوابم میومد
پ.ک: اره یونا گفت هنوز خوابی
سویون: زندایی
ا/ت: جانم سویون خوشگله
جانگمی: سلام
ا/ت: سلام عزیزم
پ.ک: من مادرت میخوایم بریم بیرون خدافظ
کوک: خدافظ
یونا: من قهوه ام رو نخوردم میشه برام عوضش کنی جونگکوک
سویون: بده خودم میرم میارم
کوک: میندازیش
سویون: نه من دیگه بزرگ شدم
ا/ت: جونگکوک
کوک: جانم
ا/ت: امروز میای باهم بریم بیرون
یونا: امروز سه شنبست سه شنبه
سویون:یونازشته الان اماده میشه
یونا: یونازشته؟
سویون: اره
یونا: من زنداییتم
سویون: من فقط یه زندایی دارم که اونم زندایی ا/تس
یونا:پس من چیم؟
سویون: یونا زشته 😎
یونا: جونگکوک نمیخوای بهش چیزی بگی؟
کوک: بچس چی بگم
سویون: جونگکوک من بزرگم
کوک: چرا به ا/ت میگی زندایی به من میگی جونگکوک
سویون: چون ازت متنفرم
کوک: چرا؟ اون عروسک خوشگله نمیخوای؟
سویون: خب؟
ا/ت: امروز سه شنبست عزیزم جونگکوک برای تو وقت نداره خودم میبرمت خرید
ا/ت: مرسی
کوک: ا/ت تو الان؟
جانگمی اومد وسط خودمو جونگوک نشست
کوک: جای دیگه نداری؟
جانگمی: نه
کوک: پس فهمیدم سویون به کی رفته مثل بچگی های خودت لجبازه
جانگمی: حلال زاده به داییش میره
کوک: یعنی الان میخوای بگی به من رفته
جانگمی: شاید
ا/ت: جونگکوک خودت هم خیلی لجبازی
یونا: چی میگید شما؟ مگه از من متنفرید باهام حرف نمیزنید
جانگمی: نه داریم حرف خانوادگی میزنیم
یونا: مگه من خانوادتون نیستم؟
سویون: اماده شد
سویون قهوه رو براش اورد
سویون: الان از دستم میفته
همه ی قهوه رو ریخت رو لباس یونا
#فیک
#سناریو
۳۹.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.