Devil or Angel9
ا/ت
چشمامو باز کردم جونگکوک دیدم
کوک: بیدار شدی
سریع بلند شد رفت درو بست قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک:میخواستم باهات حرف بزنم نزارم فرار کنی
ا/ت: خب چیه؟
کوک: چرا موافقت کردی؟
ا/ت: دوس داشتم
کوک: پس چرا دیشب پیشم نخوابیدی؟
ا/ت: الان مشکل تو اینه که من چرا پیشت نخوابیدم؟ باشه ببخشید از امشب میخوابم
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: چرا موافقت من نمیخوام ازدواج کنم
ا/ت: تو که خیلی بچه دوس داشتی اینجوری بچه دار هم میشی
کوک: من بچه دوس دارم ولی به شرطی که تو مامانش باشی
ا/ت:من اگه بچه دار هم بشم مامان خوبی نمیشم
کوک: چرا؟ نمیشی؟
ا/ت: نمیدونم همچین حسی دارم
کوک: ا/ت چرا قبول کردی که من ازدواج کنم
ا/ت: راستش مامانت میخواد منو یه جور بندازه بیرون و از شبی بود که قبل اینکه بخوای با من ازدواج مامانت کنسل کرد که با یونا ازدواج کنی
کوک: خب؟
ا/ت: مامانت و یونا باهم بودن
کوک: دروغه
ا/ت: راست میگم منم گذاشتم باهات ازدواج کنه که نشون بدم منم ساده نیستم
کوک: میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:همونکاری که نشون بده من ساده نیستم
کوک: الان داری راجب مامان من حرف میزنیا
ا/ت: من کاری با مامان تو ندارم طرف مقابلم یوناست ولی همین الان بین منو یونا کیو انتخاب میکنی
کوک: تورو
ا/ت: افرین میترسم از روزی که بیای بگی بیا جدا شیم عاشق یونا شدم
اومد بغلم کرد
کوک: نترس عزیزم من همچین حرفی نمیزنم
ا/ت: شما میخواید باهم یه خانواده بسازید یعنی میشه مامان بچتو دوس نداشته باشی
کوک: اینجوری نگو من الان ازدواجم کنم شب پیشش نمیخوابم
ا/ت: اره بابات حتما قبول میکنه
کوک: به خوده یونا گفتم که نمیخوام باهاش هیچ رابطه ای داشته باشم خودش یه فکری برا بچه بکنه
ا/ت: خیلی بی ادبی یعنی چی میخوای زنتو بفرستی بره یه جا بچه دار شه
کوک: زن اصلی من تویی عزیزم
تق تق تق
کوک: کیه؟
سویون: دایی منم
جانگمی: بیا اینجا دختر چیکار میکنی
کوک درو باز کرد
کوک: چیری شده؟
جانگمی: نه داداش ادامه بدید من سویون میبرم
ا/ت: بیاین داخل چیشده؟
جانگمی: هیچی نه مزاخم نمیشیم
ا/ت: جانگمی چیشده؟
جانگمی: اشتی کردید؟
کوک: مگه ما قهر بودیم؟
جانگمی: نمیدونم ببخشیدا شما اگه میخواید
کوک: هیی بچه اینجا نشسته
ا/ت: جانگمی واقعا که چه فکرایی میکنی
جانگمی: خب خودتون درو قفل کردید کسی نیاد
کوک: من درو قفل کردم ا/ت نره نه اینکه کسی نیاد اصلا اینو یاد بگرید یه قفل یعنی کسی از داخل نره بیرون دو قفل یعنی کسی نیاد😈
ا/ت: خجالت بکش
جانگمی: داداش کوچیکه با ادب من
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: خیلی بدی
کوک: چرا؟
سویون: من نمیخوام یونازشته بیاد اینجا بعد با تو باشه
کوک: یونازشته 😂
ا/ت: چیه میخندی خوشگله دوسش داری؟
جانگمی: راسمیگه خوشگله ها؟
کوک:من غلط کردم
چشمامو باز کردم جونگکوک دیدم
کوک: بیدار شدی
سریع بلند شد رفت درو بست قفل کرد
ا/ت: چیکار میکنی؟
کوک:میخواستم باهات حرف بزنم نزارم فرار کنی
ا/ت: خب چیه؟
کوک: چرا موافقت کردی؟
ا/ت: دوس داشتم
کوک: پس چرا دیشب پیشم نخوابیدی؟
ا/ت: الان مشکل تو اینه که من چرا پیشت نخوابیدم؟ باشه ببخشید از امشب میخوابم
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: چرا موافقت من نمیخوام ازدواج کنم
ا/ت: تو که خیلی بچه دوس داشتی اینجوری بچه دار هم میشی
کوک: من بچه دوس دارم ولی به شرطی که تو مامانش باشی
ا/ت:من اگه بچه دار هم بشم مامان خوبی نمیشم
کوک: چرا؟ نمیشی؟
ا/ت: نمیدونم همچین حسی دارم
کوک: ا/ت چرا قبول کردی که من ازدواج کنم
ا/ت: راستش مامانت میخواد منو یه جور بندازه بیرون و از شبی بود که قبل اینکه بخوای با من ازدواج مامانت کنسل کرد که با یونا ازدواج کنی
کوک: خب؟
ا/ت: مامانت و یونا باهم بودن
کوک: دروغه
ا/ت: راست میگم منم گذاشتم باهات ازدواج کنه که نشون بدم منم ساده نیستم
کوک: میخوای چیکار کنی؟
ا/ت:همونکاری که نشون بده من ساده نیستم
کوک: الان داری راجب مامان من حرف میزنیا
ا/ت: من کاری با مامان تو ندارم طرف مقابلم یوناست ولی همین الان بین منو یونا کیو انتخاب میکنی
کوک: تورو
ا/ت: افرین میترسم از روزی که بیای بگی بیا جدا شیم عاشق یونا شدم
اومد بغلم کرد
کوک: نترس عزیزم من همچین حرفی نمیزنم
ا/ت: شما میخواید باهم یه خانواده بسازید یعنی میشه مامان بچتو دوس نداشته باشی
کوک: اینجوری نگو من الان ازدواجم کنم شب پیشش نمیخوابم
ا/ت: اره بابات حتما قبول میکنه
کوک: به خوده یونا گفتم که نمیخوام باهاش هیچ رابطه ای داشته باشم خودش یه فکری برا بچه بکنه
ا/ت: خیلی بی ادبی یعنی چی میخوای زنتو بفرستی بره یه جا بچه دار شه
کوک: زن اصلی من تویی عزیزم
تق تق تق
کوک: کیه؟
سویون: دایی منم
جانگمی: بیا اینجا دختر چیکار میکنی
کوک درو باز کرد
کوک: چیری شده؟
جانگمی: نه داداش ادامه بدید من سویون میبرم
ا/ت: بیاین داخل چیشده؟
جانگمی: هیچی نه مزاخم نمیشیم
ا/ت: جانگمی چیشده؟
جانگمی: اشتی کردید؟
کوک: مگه ما قهر بودیم؟
جانگمی: نمیدونم ببخشیدا شما اگه میخواید
کوک: هیی بچه اینجا نشسته
ا/ت: جانگمی واقعا که چه فکرایی میکنی
جانگمی: خب خودتون درو قفل کردید کسی نیاد
کوک: من درو قفل کردم ا/ت نره نه اینکه کسی نیاد اصلا اینو یاد بگرید یه قفل یعنی کسی از داخل نره بیرون دو قفل یعنی کسی نیاد😈
ا/ت: خجالت بکش
جانگمی: داداش کوچیکه با ادب من
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: خیلی بدی
کوک: چرا؟
سویون: من نمیخوام یونازشته بیاد اینجا بعد با تو باشه
کوک: یونازشته 😂
ا/ت: چیه میخندی خوشگله دوسش داری؟
جانگمی: راسمیگه خوشگله ها؟
کوک:من غلط کردم
۲۴.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.