دلداده به یک مافیا part20
دلداده به یک مافیا part20
راوی
خلاصه که دید ا.ت نیست و او میان جمعیت تنها شده سعی کرد چندبار به گوشی او زنگ بزند اما جوابی نشنید
جونگکوک ویو
ینی کجاست ؟ چرا جواب منو نمیده ؟ شاید داره با من شوخی میکنه و یه بازی هست ( چندبار بلند فریاد زد و گفت میدونم داری بازی میکنی بیا بیرون) اما ا.ت اصلا اونجا نبود
( همینطور که داشت تلاش میکرد که تلفن ا.ت را هنگام زنک خوردن پیدا کنه تمام کوچه هارو گشت تمام خیابان ها و ...... تا اینکه توی که کوچه خیلی تاریک صدای زنگ گوشی ا.ت رو شنید)
جونگکوک : بالاخره پیدات کردم ( پرید توی کوچه و اینو گفت )
جونگکوک ویو
با چیزی که دیدم تعجب کردم گوشی و کیف ا.ت اینجا بود اما خودش نبود الان یه سر نخ دارم حتما باید توی کوچه یا اطراف کوچه باشه تصمیم گرفتم تمام کوچه و خیابان هایی که به این کوچه راه داره رو بگردم و پیداش کنم یه نفر به گوشی من با یکی دیگه از خط های ا.ت زنگ زو ولی ا.ت نبود و نمیتونستم بفهمم که ا.ت چی میگه
جونگکوک : ا.ت ؟ ا.ت ؟ تو خوبی ؟
ا.ت : ( انگار یه نفر دهانش رو بسته بود )
جونگکوک : ببین کجایی الان ؟ ها ؟
جونگکوک ویو
احساس میکردم که تنها نیست و چند نفر پیش او هستن
ا.ت : ( یک لحظه تونست حرف بزنه ) کمک ( با داد گفت )
جونگکوک : ( میدونست یه نقشه ای دارن ) هرکی که هستی و یا هر کجا که هستی باید بدونی نمیتونی با اون دختر از من چیزی بگیری اون برام مهم نیست
جونگکوک ویو
امیدوار بودم نقشم بگیره چون بعد میخواسم به تهیونگ بگم که مکان گوشی رو حک کنه ممکنه به این حرفا ا.ت رو ناراحت کنه اما بهتر از این هست که جون ا.ت رو بگیره
یه مردی : چی ؟
جونگکوک : گفتم اون دختر برای من عددی نیست و هر کاری خواستی باهاش بکن
ا.ت : نه ترو خداااا کمکم کن ( با داد گفت)
جونگکوک : از همون اول هم برای من هیچی نبودی الانم که کارم باهات تموم شده میتونی از این دنیا خدافظی کنی
ا.ت : نه نه نه لطفا اینکار رو نکن کمکم کن ( داد )
مرده : ینی واقا اهمیتی نداره ؟
جونگکوک : من حرفم رو دوبار تکرار نمیکنم
مرده : باشه چون خیلی اسرار داری اما .....
جونگکوک : دیگه حرفی هم باقی مونده ؟
مرده : ولی باید اینو بدونی من فقط تا ۴۸ ساعت دیگه زنده میزارمش
جونگکوک : ۲۴ ساعت هم زیاده
ا.ت ویو
تعجب کرده بودم نمیدونستم اون طرف منه منو گول زده یا حرف هایی که میزنه اصلا حقیقت نداره نمیدونم گیج شدم از یه طرف دیگه این مرده خیلی زشته به جایه اینکه بترسم بیشتر خندم میگیره اما نمیتونم بخندم
ا.ت : آخه این چه قیافه ای هست ( به مرده گفت و زد زیر خنده )
مرده : هی مراقب حرف زدنت باش
ا.ت : وگرنه میخوایی من رو از خنده بکشی ( خنده؟
............
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه خوشگلا 🙃😇
راوی
خلاصه که دید ا.ت نیست و او میان جمعیت تنها شده سعی کرد چندبار به گوشی او زنگ بزند اما جوابی نشنید
جونگکوک ویو
ینی کجاست ؟ چرا جواب منو نمیده ؟ شاید داره با من شوخی میکنه و یه بازی هست ( چندبار بلند فریاد زد و گفت میدونم داری بازی میکنی بیا بیرون) اما ا.ت اصلا اونجا نبود
( همینطور که داشت تلاش میکرد که تلفن ا.ت را هنگام زنک خوردن پیدا کنه تمام کوچه هارو گشت تمام خیابان ها و ...... تا اینکه توی که کوچه خیلی تاریک صدای زنگ گوشی ا.ت رو شنید)
جونگکوک : بالاخره پیدات کردم ( پرید توی کوچه و اینو گفت )
جونگکوک ویو
با چیزی که دیدم تعجب کردم گوشی و کیف ا.ت اینجا بود اما خودش نبود الان یه سر نخ دارم حتما باید توی کوچه یا اطراف کوچه باشه تصمیم گرفتم تمام کوچه و خیابان هایی که به این کوچه راه داره رو بگردم و پیداش کنم یه نفر به گوشی من با یکی دیگه از خط های ا.ت زنگ زو ولی ا.ت نبود و نمیتونستم بفهمم که ا.ت چی میگه
جونگکوک : ا.ت ؟ ا.ت ؟ تو خوبی ؟
ا.ت : ( انگار یه نفر دهانش رو بسته بود )
جونگکوک : ببین کجایی الان ؟ ها ؟
جونگکوک ویو
احساس میکردم که تنها نیست و چند نفر پیش او هستن
ا.ت : ( یک لحظه تونست حرف بزنه ) کمک ( با داد گفت )
جونگکوک : ( میدونست یه نقشه ای دارن ) هرکی که هستی و یا هر کجا که هستی باید بدونی نمیتونی با اون دختر از من چیزی بگیری اون برام مهم نیست
جونگکوک ویو
امیدوار بودم نقشم بگیره چون بعد میخواسم به تهیونگ بگم که مکان گوشی رو حک کنه ممکنه به این حرفا ا.ت رو ناراحت کنه اما بهتر از این هست که جون ا.ت رو بگیره
یه مردی : چی ؟
جونگکوک : گفتم اون دختر برای من عددی نیست و هر کاری خواستی باهاش بکن
ا.ت : نه ترو خداااا کمکم کن ( با داد گفت)
جونگکوک : از همون اول هم برای من هیچی نبودی الانم که کارم باهات تموم شده میتونی از این دنیا خدافظی کنی
ا.ت : نه نه نه لطفا اینکار رو نکن کمکم کن ( داد )
مرده : ینی واقا اهمیتی نداره ؟
جونگکوک : من حرفم رو دوبار تکرار نمیکنم
مرده : باشه چون خیلی اسرار داری اما .....
جونگکوک : دیگه حرفی هم باقی مونده ؟
مرده : ولی باید اینو بدونی من فقط تا ۴۸ ساعت دیگه زنده میزارمش
جونگکوک : ۲۴ ساعت هم زیاده
ا.ت ویو
تعجب کرده بودم نمیدونستم اون طرف منه منو گول زده یا حرف هایی که میزنه اصلا حقیقت نداره نمیدونم گیج شدم از یه طرف دیگه این مرده خیلی زشته به جایه اینکه بترسم بیشتر خندم میگیره اما نمیتونم بخندم
ا.ت : آخه این چه قیافه ای هست ( به مرده گفت و زد زیر خنده )
مرده : هی مراقب حرف زدنت باش
ا.ت : وگرنه میخوایی من رو از خنده بکشی ( خنده؟
............
لایک و
کامنت و
فالو فراموش نشه خوشگلا 🙃😇
۵.۳k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.