داستان کوتاه ق1"🔞
اله من از بچگی جن میبینه اولین بار اول راهنمایی بود روی ایوان نشسته بود داشت درس میخوند.. متوجه شد روی دیوارحیاط یه چیز بزرگتر از گربه نشسته کم کم ک بهش خیره شد و داشت نگاش میکرد دید ک اون چیزی ک دیده گربه نیست.. موهایی بلندی و پاهایی نه سم اما کمی شبیه ب سم میگفت توچشاش زل زدم ک یهو بهم لبخند وحشتناکی زد منم با جیغ مهیبی رفتم تو خونه واسه هرکی تعریف میکردم میگفت خیالاتی شدی چندین بار این چهره رو دیدم تا اینکه بزرگتر شدم و ازدواج کردم
یک شب خونه دوستامون شام بودیم روی سکو وایساده بودم حس عجیبی داشتم انگار تو تاریکی یکی داشت نگام میکرد ترسیدم با ترس اطرافمو نگاه کردم ک یک دفعه زیر درخت پرتغال ی چیز شبیه انسان دیدم.
ک انگار موهای بلندش ب درخت گیر کرده همینطور تلاش میکرد موهاشو از درخت جدا کنه ک یکدفعه انگار یک بار سنگینی از درخت جدا بشه شاخه های درخت پرت شد عقب من مات و مبهوت مونده بودم ب خودم اومدم دیدم ک دارم با صدای بلند شوهرمو صدا میکنم اینبارم بهم گفتن خیاله
هرچی زمان میگذشت بیشتر اطراف خودم حسش میکردم ک چقد اذیتم میکنه
وسیله هامو بر میداشتن تو حموم شیر اب و باز میذاشتن پسرم رو ک بار دار شدم دیگه دورم شلوغ بود کمتر میترسیدم فارغ که شدم باز اذیتا شروع شد رفتم تو یه جنگلی تو یکی از روستاهای شهر گرگان واسم لا کتاب باز کرد ک این همون جنی هست ک از بچگی دیدی و همرات هست واسم ۴تا دعا نوشت و بهم گفت ک چه شبایی حموم نرم و۴سال دعارو داشتم در امان بودم•••
ادامہ مطلب در پست بعدے؛)
#ترسناک
#وحشت
#ترس
#وحشتناک
یک شب خونه دوستامون شام بودیم روی سکو وایساده بودم حس عجیبی داشتم انگار تو تاریکی یکی داشت نگام میکرد ترسیدم با ترس اطرافمو نگاه کردم ک یک دفعه زیر درخت پرتغال ی چیز شبیه انسان دیدم.
ک انگار موهای بلندش ب درخت گیر کرده همینطور تلاش میکرد موهاشو از درخت جدا کنه ک یکدفعه انگار یک بار سنگینی از درخت جدا بشه شاخه های درخت پرت شد عقب من مات و مبهوت مونده بودم ب خودم اومدم دیدم ک دارم با صدای بلند شوهرمو صدا میکنم اینبارم بهم گفتن خیاله
هرچی زمان میگذشت بیشتر اطراف خودم حسش میکردم ک چقد اذیتم میکنه
وسیله هامو بر میداشتن تو حموم شیر اب و باز میذاشتن پسرم رو ک بار دار شدم دیگه دورم شلوغ بود کمتر میترسیدم فارغ که شدم باز اذیتا شروع شد رفتم تو یه جنگلی تو یکی از روستاهای شهر گرگان واسم لا کتاب باز کرد ک این همون جنی هست ک از بچگی دیدی و همرات هست واسم ۴تا دعا نوشت و بهم گفت ک چه شبایی حموم نرم و۴سال دعارو داشتم در امان بودم•••
ادامہ مطلب در پست بعدے؛)
#ترسناک
#وحشت
#ترس
#وحشتناک
۶.۳k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.