گم کردم
گم کردم
نه چیزی را
نه کسی را
خودم راگم کرده ام...
سرخوشی ام را... آرامشم را... دل پاکم را...
خنده های از ته دلم را...
همان خندیدن های بیخیال...
همان ها که اشک به چشم می آورد... نفس میبرد
کجا را بگردم... ته کدام کوچه بن بست؟
لا به لای کدام دفتر خاطرات کهنه و ورق شده؟
میان آوای کدام موسیقی؟
بغضی به بزرگی یک دنیا درد کنج گلویم گیر کرده...
دست به دامان کدام یادگار شوم که بترکاند این حجم غصه را...
تویی که دردنامه ام را میخوانی
تویی که کلمات پشت هم قطار شده ام را میبینی و دم نمیزنی
آهای ...
تو بگو...
کجاست این تنها؟
کجاست این خسته؟
کجاست من......
نه چیزی را
نه کسی را
خودم راگم کرده ام...
سرخوشی ام را... آرامشم را... دل پاکم را...
خنده های از ته دلم را...
همان خندیدن های بیخیال...
همان ها که اشک به چشم می آورد... نفس میبرد
کجا را بگردم... ته کدام کوچه بن بست؟
لا به لای کدام دفتر خاطرات کهنه و ورق شده؟
میان آوای کدام موسیقی؟
بغضی به بزرگی یک دنیا درد کنج گلویم گیر کرده...
دست به دامان کدام یادگار شوم که بترکاند این حجم غصه را...
تویی که دردنامه ام را میخوانی
تویی که کلمات پشت هم قطار شده ام را میبینی و دم نمیزنی
آهای ...
تو بگو...
کجاست این تنها؟
کجاست این خسته؟
کجاست من......
- ۴۴۳
- ۳۰ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط